ویکی ام. تجربه نزدیک به مرگ.
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




توضیحات تجربه:

در آگوست 1990 تصادف کردم. دوست پسرم رانندگی می کرد و من روی صندلی جلو کنار او نشسته بودم. ما به سمت کنار جاده تغییر مسیر دادیم، او به جلو نگاه نمی کرد، و ما به خودرویی که متوقف شده بود تا به سمت راست بپیچد برخورد کردیم. صورتم به داشبورد اصابت کرد و شیشه جلوی اتومبیل به سمت من پرتاب شد. صندلی ام از جای خودش کنده شد و سرم محکم به سقف ماشین کوبیده شد. به ساق پایم هم آسیب زیادی وارد شده بود.

وحشناک ترین صحنه تصادف آن قسمت بود که من همش جیغ می زدم و دوست پسرم و همسایه هایی که از خانه هایشان بیرون آمده بودند داشتند من را از ماشین بیرون می کشیدند. ناگهان روی زمین غش کردم، که این درست زمانی بود که تجربه عجیبم را داشتم.

احساس کردم انگاری برای یک لحظه کوتاه داشتم از بالا به خودم نگاه می کردم و بعد احساس واقعی آرامش و سکون. من دیگر دردی نداشتم و از چیزی نمی ترسیدم. یادم می آید در مکانی بسیار زیبا و وسیع با چشم اندازی مسحورکننده از درختان، دریاچه ها و آبشارها بودم و همه چیز به رنگ آبی بود. مَردُم دوروبرم جمع شده بودند. مطمئن نیستم چند نفر بودند، چون واقعاً آنها را نمی دیدم فقط می توانستم حضور و احساس عشق شان را حس کنم. آنها اسم من را می دانستند و بمن قوت قلب می دادند که همه چیز خوب پیش می رود؛ بویژه مردی که باور داشتم می توانست پدربزرگم باشد.

او قبل از این که من بدنیا بیایم مرده بود حتی نمی دانستم پدربزرگم چه شکلی بود.

چیز دیگری که در آن لحظه قادر به درک آن بودم این بود که بهوش آمده و در دنیای واقعی بودم. حس عمیقی از ناراحتی و اشتیاق برای برگشتن داشتم.

اطلاعات زمینه‌ای:

جنسیت: زن

تاریخ رویداد تجربه نزدیک به مرگ: 11 مرداد ماه 1369

موقع تجربه‌تان، رویدادی که زندگی‌تان را تهدید کند وجود داشت؟ خیر تصادف

عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ:

آیا مواد(مخدر، محرک، بیهوشی یا...) یا دارویی استفاده کردید که این تجربه را تحت تأثیر قرار دهد؟ خیر

تجربه‌تان شبیه یک خواب بود؟ خیر

آیا حس کردید از بدنتان جدا شدید؟ بله برای یک لحظه کوتاه داشتم به پایین به بدنم نگاه می کردم و مَردُمی که دوروبرم جمع شده بودند.

در طول تجربه‌تان چه زمانی بیشترین سطح آگاهی و هشیاری را داشتید؟ ناهشیار

آیا به نظر می‌رسید که زمان سریع‌تر یا کندتر شده است؟ خیر لطفا شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره خود که قبل از زمان تجربه، تجربه کرده‌اید، مقایسه کنید با شنوایی روزمره تفاوت داشت.

آیا از حضور موجودات مرده (یا زنده) آگاه شدید یا با آنها روبرو شدید؟ بله مَردُم دوروبرم جمع شده بودند. من آنها را نمی شناختم، اما احساس می کردم آنها مرا می شناسند. آنها به من قوت قلب می دادند و می گفتند که همه چیز خوب پیش می رود.

آیا نوری غیرزمینی و عجیب دیدید؟ نامطمئن همه چیز به رنگ آبی بود.

آیا به نظر می‌رسید به جایی دیگر، دنیایی غیرزمینی، وارد شدید؟ یک قلمرو کاملاً عرفانی یا غیرزمینی

در طول تجربه چه احساسی داشتید؟ عشق، آرامش، و سکون.

آیا به صورت ناگهانی و لحظه‌ای به نظرتان رسید که همه چیز را درک می‌کنید؟ خیر

آیا صحنه‌هایی از آینده را دیدید؟ خیر

آیا به یک مرز یا ساختار فیزیکی محدود شده رسیدید؟ (آیا متوجه محدودیتی فیزیکی شدید؟) خیر بعد از تجربه نزدیک به مرگ

آیا توضیح این واقعه در قالب کلمات سخت است؟ خیر

آیا بعد از تجربه خود، موهبت و استعداد روحی، غیرمعمولی یا سایر موهبت‌های خاص پیدا کردید که قبل از تجربه‌تان نداشتید؟ خیر

آیا یک یا چند بخش از تجربه شما وجود دارد که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ بهترین قسمت احساس عشق و آرامش پیرامونم بود. بدترین قسمت آن هم برگشتن به واقعیت حادثه تصادف بود.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته‌اید؟ خیر

در هر زمان از زندگی‌تان، آیا هیچ‌وقت چیزی وجود داشته که قسمتی از تجربه‌تان را بازتولید کند؟ خیر