والدا ام. تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

من بطور مکرر میگرن دارم؛ گاهی آنقدر شدید که فقط دلم می خواهد بمیرم. این میگرن(migraine) خاص آنقدر بد بود که تنها کاری که می‌توانستم بکنم این بود که روی تخت دراز کشیده، دست‌هایم را دراز و از درد گریه کنم. در آن هنگام من طلاق گرفته بودم. بیمه ی درمانی نداشتم اما فرزندانم تحت پوشش بودند. من توان مالی رفتن به دکتر را نداشتم.

در طول این میگرن، یک زندگی گذشته را تجربه کردم. می دانستم که آن مرد من هستم و به نظر می رسید دوره ی زمانی اوایل دهه ۱۹۴۰ باشد.

بدن من، روح، تا سقف بالا رفت، سپس از پشت بام به چشم انداز جنگلی به طرزی باورنکردنی شکوهمندی رسید. رنگ ها ماتیس(Matisse) مانند، پررنگ و غیر طبیعی بودند. در حال بودن بر فراز بالاترین نقطه ی درختان، تونلی تاریک دیدم. از آنجایی که به نظر می رسید داشت به من خوش آمد می گفت، وارد تونل شدم. از احساس آرامش مطلق ذهنی، آسودگی کامل، بی وزنی و نبود استرس بسیار شگفت زده بودم. مطمئناً نمی خواستم به بدنم برگردم.

ناگهان در یک مزرعه ی بسیار واقعی از علف های وحشی بودم. من یک مرد جوان ایتالیایی بودم که در حالی که او (من) در میان چمن‌های زیبا در یک مزرعه ی بسیار بزرگ دراز کشیده بود، از خودش لذت می‌برد. بله، او خودارضایی می کرد. من قطعاً یک مرد بودم و دقیقاً همان چیزی را که یک مرد تجربه می کند احساس می کردم.

سپس، به طور ناگهانی، دوباره به آسمان برگشته بودم. باید تصمیم می گرفتم که ادامه دهم یا به بدنم برگردم. می دانستم که هرگز نمی خواستم دخترانم مرا مرده بیابند. نمی‌دانم چه مدت رفته بودم، اما ناچار بودم به بدنم برگردم. به هر آن نیروهایی که آنجا بودند اجازه دادم مرا به عقب برگردانند. من هیچ پیام یا ارتباط تله پاتیکی را به خاطر ندارم. ورود به بدن یک تجربه ی افراطی از منظر آرامش و رضایت مطلق تا عذاب سردرد میگرنی است. بچه‌هایم به خانه پیش مادرشان آمدند، یک بار دیگر خیلی بیمار بودند، اما دست کم من در کنار آنها بودم.

هرگز این را به کسی نگفتم تا این که حداقل در سن شصت سالگی یا بیشتر بودم. من هرگز نخوانده ام که کسی اقوام یا دوستانش را ندیده باشد و کسی به من سلام نکرده باشد. چیزی که به یاد دارم آزادی از استرس روزانه و عمده ی زندگی روزمره و جایگزینی آن با چیزی بود که باور دارم در انتظار ماست. با این حال، جنبه ی جنسی آن قبلاً هرگز در مورد آن نخوانده بودم. می دانستم که این من در زندگی گذشته بودم. اما چرا این تجربه را داشتم؟ در سن ۸۰ سالگی. واقعاً ای کاش می دانستم که آیا تجربه ی من از ندیدن یک فرشته یا شخص دیگری باید برای من نگران کننده باشد؟

تغییری که برای من ایجاد کرد ساده بود. سعی می کنم بیشتر پذیرنده باشم. اگرچه قبلاً به طبیعت احترام می‌گذاشتم، اما اکنون بسیار بیشتر این کار را می‌کنم. تمام زندگی حیوانی برای من مانند زندگی بشر است. داشتن آگاهی از چگونگی رفتار انسانها با یکدیگر بسیار دشوار است؛ با این حال، حتی بیشتر از این که حیوانات اهلی ما به دست انسان ها از چه حیات وحشی عبور می کنند. من با آن زمان بسیار سختی دارم. ممنون که خواندید. احساس می کنم شاید مقدر شده باشد که وقتی به آن نیروانا رسیدم تنها باشم! تنها چیزی که من احساس نکردم عشق مطلقی است که مردم تجربه می کنند. من هرگز آن را اینجا احساس نکرده ام، بنابراین شاید من در بدنم قادر به انجام آن نیستم. من باوردارم دوستانم، شوهرم و اکنون فرزندانم مرا دوست دارند، اما من نمی توانم آن را احساس کنم.

اطلاعات پیش زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 2016

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ خیر. بیماری دیگر: حمله ی شدید میگرن

محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ هم دلپذیر و هم ناراحت کننده

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ نه. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. چه پرسش خوبی. این به سادگی واقعی تر بود، واقعی زیرا این چیزی است که ما روی زمین با آن آشنا نیستیم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود بودید؟ پس از رسیدن به بالاترین نقطه در مکاشفه که مطلقاً هیچ اضطراب، نگرانی،فشاری وجود نداشت.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ به طرزی باورنکردنی سریع

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. هیچ حسی از زمان وجود نداشت، شبه-ناپایدار بود.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. به نظر می رسد درد برای همیشه ادامه دارد. فقط درد هست. من چیزی نشنیدم. افکار و تجربیات بسیار آرام و بدون سروصدا بودند.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. حتی سروصدایی کوچک باعث درد بیشتر می شد. من خیلی به سروصدا حساسم.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ بله، اما نه از میان، به سمت درخشان ترین نور. جایی در وسط بود که ناپدید شد و آن زمانی است که زندگی گذشته دیگری را تجربه کردم.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگرجهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله من نمی توانم به نور درخشان نگاه کنم. حساسیت شدید به نور، اکنون بیشتر از آن زمان. اما، نور درخشان نبود، فقط بی نهایت سبک بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه

در طول تجربه چه عواطفی را تجربه کردید؟ آرامش، رهایی و بی وزنی، شناوری.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ نه

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان را داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده ام یا با آن یکی هستم

آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به شما بازگشت؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟ من به یک تصمیم آگاهانه ی قطعی برای بازگشت به زندگی رسیدم. بچه هایم. یک خاطره ی مختصری وجود دارد که چیزی یا کسی از من پرسید که آیا می خواستم برگردم یا نه. این فقط الان به ذهن رسید. نمی دانم چرا.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ پیشینه، اصولگرای پروتستان. مرا به سمت دین سوق داد. تکیه بر باورداشتن به کیهان به عنوان خالق.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله فقط این است که من ارتباط بسیار قوی تری با کارمان و جهان پیرامونمان دارم.

هم اکنون دین شما چیست؟ مذاهب دیگر یا چندین باور بودایی، اما بسیار قوی، باور به این که همه ی ما یک ذهن هستیم کاملاً بی خبر از آن، و بسیاری از مشکلات پیچیده ی انسانی ما را از هم جدا و ما را از هم دور نگه می دارد.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید سازگاری نداشت. تجربه ی زندگی گذشته من ممکن است سعی کرده باشد به من نشان دهد که یک لذت گرا هستم. به جای این که موجودی بالاتر به من اجازه می داد چیزی را با عمق بیشتری نسبت به آن تجربه کنم؟ من نمی‌دانم چگونه یک لذت‌گرا هستم، از این رو این بر خلاف آن چیزی است که خودم را می‌بینم.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، من ویژگی‌های شخصیتی مهمی را جدی‌تر گرفتم که باید از من آدم بهتری می ساخت.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ نه

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ بله، من کاملاً می دانستم که در گذشته آن مرد خودم بودم. من نمی دانم چگونه می دانستم، اما کاملا می دانستم. نام او را نفهمیدم، فقط مطمئن بودم که در ایتالیا بودم.

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله من همیشه، پیش از این تجربه، می دانسته ام که همه ی ما یکی هستیم. کیهان، گیاهان ما، حیات وحش ما، گوناگونی مردم ما، همه یک چیز هستند. این تجربه باور من را تقویت کرد.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نامطمئن. خوب، قطعاً یک قدرت برتر وجود دارد، کسی که بر همه چیز حکومت می کند. در کائنات. ای کاش می توانستم بگویم در طول تجربه ی خود از آن آگاه بودم.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی به دست آوردید؟ نامطمئن. دانستن این که شما به نبرد مادام العمر برای بقا برمی گردید و زندگی من بسیار بهتر از توده هایی بوده و هست که واقعاً رنج می برند. من به خدای جهانی خود التماس کرده ام که اجازه دهد برگردم و ثروتمند شوم تا به نیازمندان کمک کنم. همچنین لطفاً همان طبیعت همدلانه و عشقی که به حیوانات دارم را نسبت به مردم به من بدهید.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ نه

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم. دلسوزتر، تلاش خیلی سخت تر برای قضاوت کننده نبودن. نسبت به سیاره مان وسواس پیدا کردم و ترس از این که به اندازه ی کافی سریع عمل نمی کنیم و حالا دیگر امیدی به سلامتی او ندارم.

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله، در تمام این سال‌ها تلاش کردم تا دقیقاً به خاطر بیاورم، بنابراین نگران بودن در حدفاصل بهشت ​​و به سرعت در زمان و مکان دیگری در ایتالیا بودن، در زندگی گذشته بودم.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون آن تجربه رخ داده اند دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را با همان دقتی به یاد می‌آورم که سایر رویدادهای زندگی که در زمان تجربه رخ داده‌اند. حافظه ی من در سال‌های بعد، شاید ۴ تا ۵ سال بعد، قطعا با دقت کمتری دیدن یک بشقاب پرنده ی غول‌پیکر بالای سرمان را در هنگام رانندگی به یاد می‌آورد. نمی‌توانم به خاطر بیاورم که در محیط بیرونی یا داخلی چراغ‌هایی وجود داشت. من هم هرگز در مورد آن صحبت نکردم. اما بدانید که من از نزدیک بالای سرمان چه دیدم. می دانم که دیدمش اما در حافظه کمرنگ شده است. NDE بهتر است یادآوری شود.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ نامطمئن. داشتنش خیلی سخت است اما من تمام احساسات درونی اطرافیانم را حس می کنم. من آدم امنی نیستم، پس باید مراقب باشم که احساسات خود را بیان نکنم. برخی از مردم در اطراف من عصبی هستند زیرا می گویند من می توانم ذهن آنها را بخوانم اما نمی توانم. غم یا فشار آنها را احساس می کنم. همچنین در برخی افراد احساس اعتماد به نفس باورنکردنی-ای می بینم. هرچند، دیدن اعتماد به نفس یا فقدان آن در افراد بسیار آسان است.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجهند؟ توسط مادرم به من یاد داده شد که به جهنم خواهم رفت. او از آثار هنری من متنفر بود و می گفت این کار از شیطان است. هر چقدر هم که دیوانه کننده به نظر برسد، همیشه مرا آزار داده است. صدای آوازم را از دست دادم چون برای خداوند نمی خواندم. تجربه ی من به من امیدواری داد که بتوانم بلند شوم و شگفتی هایی را که خالق ما می تواند فراهم کند تجربه کنم. به من امید داد!

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله یک مدت بسیار طولانی. بیست سال؟ فکر می کنم؟ دیگر برایم مهم نیست که آن را به چه کسی می گویم، زیرا جالب است که هیچ کس جز دخترانم آن را جدی نمی گیرد.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود. حتی برای تغییر در جو در طی آن، خیلی واضح تعریف شده بود. توهمات ناشی از بیماری یا تب داشته ام. این خیلی متفاوت است. کاش می توانستم آنها را وادار کنم. آنها به سادگی بعد دیگری هستند.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود زیرا من آن را تجربه کردم و این واقعیت را همه تجربه نمی‌کنند، مگر کسانی که آن‌ها را در آنجا به اشتراک گذاشته‌اند که به من کمک کرد آن را در فضای باز ارائه کنم. فکر نمی کردم دیوانه باشم. می دانستم که اتفاقی افتاده است که بسیار واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا کنون هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟ به نظر می رسد هیچ یک از دوستان یا اقوام من این را تجربه نکرده اند. فقط افرادی که در اینترنت از آنها می خوانم.

آیا پرسشهای دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ شاید به طور قویتری روشن شود که هیچ قضاوتی وجود ندارد. همچنین تأکید کنید که این اطلاعات محافظت شده است و در حوزه ی همگانی باز نیست.