تجربه نزدیک به مرگ شارون
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




تجربه:

نه می توانم مبتلا شدن به ذات الریه، پاسخ ۹۱۱، ویزیت اورژانس، (و)هفت روز (بستری بودن)در بخش مراقبت های ویژه پزشکی در یک دانشگاه بزرگ را به خاطر بیاورم، و نه ۹ روز از آن زمان نبودن در «دنیای فیزیکی» را .

این سفر به نظر می رسید روزها به درازا بیانجامد، اما شاید تنها چند دقیقه یا چند ساعت بود. من خود را در حال گذشتن از میان یک تونل یافتم، تقریباً شناور یا در حال شنا در میان این تونل. خودم را در فضایی تاریک یافتم، با این حال رنگ‌های اصلی روشن وجود داشتند که ظاهراً حروفی را تشکیل می‌دادند که نمی‌توانم به خاطر بیاورم. این فضا مانند کار «سخت» حس می شد. احساس خستگی کردم. آشفته و بلند به نظر می رسید. فضا ناخوشایند بود و دوست نداشتن آن را به یاد دارم. سپس از میان چیزی که شبیه همان تونل به نظر می رسید لغزیدم و در یک فضای تونل مانندی رسیدم که نور سفید ملایم و تا حدودی طلایی یا لرزان(و سوسو زن) داشت. همانطور که به سمت نور حرکت کردم، از بدن فیزیکی خود آگاه نبودم. من احساس شگرفی از صلح، آرامش، سکوت، زیبایی، و یک «رها کردن» ساده ی «تنش» به خاطر نداشتن کلمه بهتر را به یاد می آورم. به یادم می آورم به این فکر می کردم که این فضا را به فضای آشفته ترجیح می دادم. خوشحال بودم. من بدون هیچ تلاشی از طرف خودم، به سمت درخشش ملایم ،حرکت می کردم. به احساس باورنکردنی ترین آرامش، همراه با لطافت و نرمی ادامه دادم. احساس اشتیاق رسیدن به نور را با یاد می اورم. با این حال احساس عجله نکردم. در حال نزدیک تر شدن بودم.

آنگاه متوجه جریانی بسیار نرم، در عین حال کهنه منظر ، و چین یک عبای آبی روشن و طلایی شدم. من فقط توانستم پاهای فردی را که عبا پوشیده بود ببینم. می دانستم که او خداست. وقتی نزدیکتر می شدم خواستم صورتش را ببینم، اما نشد. در طول سفرم به سمت نور، شنیدن کلماتی را که به به آرامی (و) ملایمت گفته می‌شد به یاد می آورم. به نوعی می دانستم که باید کلمات را به خاطر بسپارم. به یاد می‌آورم از این که در به خاطر سپردن کلمات با مشکل مواجه بودم، احساس ناامیدی اندکی داشتم، اما پس از مدتی، آنها را "به خاطر سپرده بودم" و به یاد می‌آورم که احساس آرامش می‌کردم. کلماتی که به من گفته شد تا حفظ کنم (اینها) بودند: «در جستجوی درک مباش تا ایمان بیاوری، بلکه به دنبال ایمان باش تا درک کنی». سپس احساس کردم در حال عقب کشیده شدن و دور شدن از نور هستم. نمی خواستم برگردم و احساس غم را به خاطر می آورم. سعی کردم با عقب کشیده شدن بجنگم. با این حال، من به حرکت به سمت عقب ادامه دادم.

به نوعی خود را در شرایطی یافتم که از نور دور شده ام و می دانستم که باید سریعا آخرین نگاه را به پشت(سر) بیندازم. خیلی مهم احساس می شد ، و می دانستم که آنجا زمان زیادی وجود نداشت. سریعا سرم را بر روی شانه‌ام چرخانده و برای آخرین بار درخشش ملایم و «عبای» روان را دیدم. و در آنجا، هم روح محبوب من در حال رفتن به سمت نور بود. کوکو سگ پشمالوی باهوش فنجان چای کوچولوی گرانبهای من. او حدود یک سال قبل از این تجربه درگذشته بود ، و من به شکل وحشتناکی دل تنگش بودم. من تنها انتهای پشتش را همانطور که وارد نور ملایم می شد دیدم. یادم می آید که به خودم لبخند زدم و از دیدن او و این که او خوب بود، احساس آرامش شگرفی داشتم.

خوشحال بودم و هنوز هم هستم که کلمات را به خاطر سپردم، با این حال گیج هستم. بعداً مقداری تحقیق کردم و یادگرفتم که این کلمات از شاعر پابلو بودند. من هرگز این کلمات را نشنیده بودم و در مورد پابلو چیزی نمی دانستم. براستی. من بارها و بارها در ذهنم مرور کرده ام تا سعی کنم شنیدن این کلمات را قبل از این تجربه به یاد بیاورم، اما باور دارم که آنها برای من تازگی داشتند. با این حال، همانطور که اکنون در مورد آن فکر می کنم، قبل از این تجربه در مورد بسیاری از ادیان مختلف در حال یادگرفتن بودم، تلاش می کردم بفهمم، و تلاش می کردم باور کنم. کلمات به سادگی به من گفتند که باور کنم. من آن را آرامش بخش می یابم.

هنگامی که به نور ملایم نزدیک بودم، پیام دیگری شنیدم، "کار مهمی وجود دارد که شما باید انجام دهید." به نظر می رسد این را بارها و بارها شنیده ام. من نمی دانم چیز "مهم" در حال حاضر چیست، اما در حال تلاش هستم تا باور کنم که به من نشان داده خواهد شد. احساس می کنم دگرگون شده ام. به نظر می رسد که چیزها اینجا روی زمین آن قدرها مهم نیستند. من آرام ترم. من سعی نمی کنم "همه چیز را بفهمم". من فقط یک روز در یک زمان مصرف می کنم. دلم برای آن آرامشی که در سفرم احساس کردم، تنگ شده است. و رک بگویم، از عقب کشیده شدن ناراحتم. گرچه، اکنون معتقدم جایی وجود دارد که روزی به آنجا برمی گردم، و این لبخندی را بر صورتم می آورد..

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 19/10/15

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ آری. رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما مرگ بالینی نیست. ذات الریه دوطرفه ی من شدید بود و برای ادامه ی زندگی نیاز به لوله گذاری و یک ونتیلاتور داشت. حدود هفت روز در کما بودم. (پنومونی دوطرفه، لوله گذاری در ونتیلاتور به مدت پنج روز؛ واکنش شدید دارویی)

محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ کاملا دلپذیر.

آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟ نه، آگاهی نسبت به بدنم را از دست دادم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. پاسخ دادن به این مسئله دشوار است. با دقت گوش می دادم و سعی می کردم کلمات موجود در پیام را به خاطر بسپارم. احساس "هشیار"ی زیادی می کردم و خیلی به وضوح دیدم، احساس کردم و شنیدم. تمام حواسم تشدید شده بود.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ فکر می کنم در طول "سفر" زمانی که به نور نزدیکتر بودم در بالاترین سطح هوشیاری خود بودم.

آیا افکار شما تسریع شده بود؟ سریعتر از حد معمول

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید زمان سریعتر یا کندتر از حد معمول می گذرد (در هنگام)حرکت به سمت نور کند به نظر می رسید. (در هنگام)کشیده شدن به عقب خیلی سریع به نظر می رسید و مرا ناراحت می کرد.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر.

لطفاً بینایی تان در طول تجربه را با دید روزمره ی خود که بلافاصله قبل از تجربه داشتید مقایسه کنید. قطعاً افزایش یافته است. اگرچه "لبه های" نرمی از تصاویر وجود داشت، من دیدم، این بسیار واضح بود.

لطفاً شنوایی تان را در طول تجربه با شنوایی روزمره ی خود که بلافاصله قبل از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید. من به شدت کلمات/پیام ها را "شنیدم"، هرچند اکنون مانند این به نظر نمی رسند که انها با من "صحبت شده"باشند. بیشتر شبیه "شنیدن آنها در ذهنم" است، اما مطمئن نیستم.

آیا به نظرتان می رسید که از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ خیر

تجربه مشتمل بود بر: تونل

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ بله تونل نرم، کوچک اما سفت نبود. شاید منحنی باشد زیرا کاملاً مستقیم نبود. و تا حدودی تاریک. این گونه احساس می کردم که بدون هیچ تلاشی از جانب خودم در میان آن شناورم یا شنا می کنم.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم.

تجربه مشتمل بود بر: نور غیرزمینی

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگرجهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله سفید ملایم، طلایی کم رنگ، نور تقریباً سوسو زن(ضعیف)، که بسیار تسکین دهنده بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی مکانی آرام بخش، ملایم بود

این تجربه مشتمل بود بر:لحن احساسی قوی

در طول تجربه چه هیجاناتی را تجربه کردید؟ احساس آسودگی شگرف ، آرامش، قدردانی، آرامش و عشق کردم. اما، من همچنین از عقب کشیده شدن احساس ناراحتی زیادی کردم.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم

تجربه مشتمل بود بر : دانش یا هدفی خاص

آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران می دانستم کار مهمی وجود دارد که باید روی زمین انجام دهم.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به شما بازگشت؟ خیر

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ خیر

آیا به یک مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا بر خلاف میلم بازگردانده شدم.

خدا، معنویت و دین:

قبل از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل بودید؟ کمی مهم برایم

قبل از تجربه تان دین شما چه بود؟ ادیان دیگر -نامطمین ادیان وحدت گرا و دیگر ادیان لیبرال من در سال گذشته در یک سفر معنوی بوده ام و زمانی را با بودیسم، هندو، یگانگی، وحدت گرا، و ادیان «سنتی» مبتنی بر خدا گذرانده ام. من در یک کلیسای متدیست بزرگ شدم و در تمام زندگی‌ام مسیحیت را «بافته» و از آن بیرون آورده‌ام - گاهی با اعتقاد، گاهی نه.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه ی شما تغییر کرده است؟ بله دعا و گفتگوی مستمر با خدا

بعد از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل هستید؟ خیلی برایم مهم است.

در حال حاضر دین شما چیست؟ مسیحی- مسیحی دیگر پس از «سفر» روحانی خود، به خدا بازگشته و با او بسیار «نزدیک» بودم.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه داشتی منطبق نبود. من در حال جستجوی حقیقت بوده ام ... در تلاش برای دانستن...تلاش برای باور کردن...نامطمئن بودم اما الان ،بدون شک ، مطمئنم.....

آیا به دلیل تجربه تان تغییری در ارزش ها و باورهای خود داشته اید؟ بله ایمان به خدا

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با یک موجود قطعی مواجه شدم ، یا با صدایی آشکارا با منشأ عرفانی یا غیرزمینی، چین های روان عبایی را دور پاهای کسی دیدم. در آن زمان، «احساس کردم» این خداست. من کلمات/پیام هایی را "شنیدم"، اما مطمئن نیستم که آیا شنیدنی بود یا در ذهنم "شنیده شده". من تمایل دارم فکر کنم شنیدنی بود.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شدید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نامشخص آیا «عبا»ی روان خدا بود؟ خیلی دلم می خواست صورتش را ببینم اما هرگز سرم را بالا نکردم. انگار نشسته بود.

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟ بله، هرگز تصور نمی کردم چنین احساس آرامش کاملی وجود داشته باشد...... هرگز چنین احساس آرامشی نکرده ام، چنین "فارغ ازنگرانی "، چنین "آسانی"، نه سخت...

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ نامطمئن به سادگی درباره "ارتباط جهانی" یا "یگانگی" مطمئن نیستم.....

آیا قبل از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد داشتید؟ من مطمئن نبودم که خدا وجود دارد یا خیر

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله، در طول تجربه ی من، دیدن "عبای" نرم روان یک "شخصی که نشسته بود" خدا بود... من به نحوی این را می دانستم.

آیا بعد از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد دارید؟ خدا قطعا وجود دارد

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود به دست آوردید؟ بله قطعا! کلمات/پیام ها فقط برای من بود. من به نحوی این را می دانستم.

آیا قبل از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی های زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟ احتمالاً معنی دار و قابل توجه هستند

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ بله فقط "گفته شد" چیزی "مهم برای من برای انجام دادن" وجود داشت.

آیا قبل از تجربه ی خود به یک زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتید؟ من مطمئن نبودم که آیا یک زندگی پس از مرگ وجود دارد یا خیر.

آیا پس از تجربه ی خود به یک زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟ یک زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد. بله به نظر می رسید چیزی آن سوی نور وجود دارد ... من به شدت می خواستم فراتر را ببینم ... معتقدم که خدا را دیدم ...

آیا قبل از تجربه ی خود از مرگ می ترسیدید؟ من به طور متوسط از مرگ می ترسیدم

آیا پس از تجربه ی خود از مرگ می ترسید؟ من از مرگ نمی ترسم

آیا قبل از تجربه ی خود در گذراندن زندگی خود ترس زده بودید؟ به طور متوسط در گذران زندگی زمینیم ترس زده بودم.

آیا پس از تجربه ی خود در گذراندن زندگی خود ترس زده بودید؟ در گذران زندگی زمینیم ترس زده نبودم

آیا قبل از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟ احتمالاً معنی دار و قابل توجه هستند.

آیا پس از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی های زمینی ما معنادار و قابل توجه هستند؟ معنی دار و قابل توجه هستند

آیا اطلاعاتی در مورد چگونگه گذران زندگی هایمان به دست آورده اید؟ خیر

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ بله، زندگی اینجا روی زمین بسیار "سخت" احساس می شود. دنیای "دیگری" که من بازدید کردم "آسان و بدون زحمت" بود...

آیا قبل از تجربه ی خود دلسوز بودید؟ بسیار دلسوز نسبت به دیگران

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟ آری عشق و آرامش کامل را احساس کردم......انگار در آن غسل داده شدم......

آیا پس از تجربه ی خود دلسوز بودید؟ بسیار دلسوز نسبت به دیگران

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه ی شما تغییر کرده است؟ بله، فکر می کنم فقط با کسانی که از همراهی آنها لذت می برم وقت خواهم گذراند. من نگران رابطه با شوهر و "تفاوت ها" یمان در مورد مذهب هستم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله ... اما فقط تا حدودی. برای مثال، یافتن کلمات برای چیزی که به نظر می رسد یک "عبا" است، دشوار است. توصیف این که کلمات چگونه "صدا می دادند" ، دشوار است. به نظر می رسید صدای مردانه است، با این حال به نظر می رسید قابل شنیدن نیست، یعنی در ذهن من "شنیده می شود". در مورد آن مطمئن نیستم.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون زمان این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. من از "فیزیکی بودن" وضعیت کمای خود بی خبر بودم .... یادم نمی آید .... "تجربه" را به وضوح به یاد می آورم ....

آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که قبل از تجربه نداشته اید؟ بله من به مدت 36 سال یک RN بوده و اخیراً بازنشسته شده ام. کاری "مهم" وجود دارد که باید بعدا انجام دهم. این برای من روشن خواهد شد.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا مهم هستند؟ به سادگی، برای مدت کوتاهی، آن آرامش باورنکردنی را تجربه کردم.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله چهار هفته بعد، با شوهرم در میان گذاشتم. به نظر می رسید حرفم را باور نمی کرد که باعث ناراحتی من می شود. من خیلی با دقت انتخاب خواهم کرد که داستانم را با چه کسانی به اشتراک بگذارم.

آیا قبل از تجربه ی خود هیچ دانشی از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) داشتید؟ بله داستان های زیادی توسط بیماران به عنوان یک RN چندین ساله برای من گفته شده است.

درباره ی واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟ تجربه احتمالا واقعی بود فقط خیلی زنده. کلمات / پیام ها و چیزهایی که قبلاً نشنیده بودم / نمی دانستم آنقدر "واقعی" بودند که واقعی نباشند.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود من تغییر کرده ام و قبلاً نمی توانستم خودم را تغییر دهم.

در هیچ زمانی در زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه ی شما را بازتولید کرده است؟ خیر

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود اضافه کنید؟ ایمان داشتن.

آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در ارتباط با تجربه خود بپرسیم؟ کمی تکراری ولی خوب