تجربه دگرگون کننده معنوی سرگی س. |
شرح تجربه:
در سال ۲۰۲۱، کسی را که بسیار به من نزدیک بود از دست دادم و احساس گناه، غم، پشیمانی و ناراحتی بیپایانی داشتم از این که نتوانستم نجاتشان دهم یا از این که هرچیز ممکن را که در توان داشتم انجام ندادم. تجربه ی من در یک روز معمولی اتفاق افتاد، زمانی که هیچ چیز غیرعادی به نظر نمیرسید. یکی از آخرین روزهای آفتابی اکتبر بود، زمانی که هوا هنوز به اندازه ی کافی گرم بود تا از نور خورشید لذت ببرم. من روی صندلی روی بالکن با هدفون نشسته و در آفتاب غوطهور بودم. در مقطعی، یک نقطه نورانی درخشان در مقابلم ظاهر شد. نور نزدیک نبود، اما گویی فراتر از فاصله وجود داشت. انگار همزمان دو متر و دو کیلومتر فاصله داشت. من به شدت از فقدان بُعد، مقیاس یا فاصله ی قابل تعریف آن آگاه شدم. سپس نور بزرگتر شد و به ابعاد انسانی گسترش یافت. اولین چیزی که احساس کردم مهربانی ملایم، پذیرا و آرام بود. احساس کردم حس آرامش و گرمی از آن ساطع میشد؛ به من اطمینان داد که نگران نباشم. این درک، بدون کلام، به من رسید، به همان اندازه طبیعی که دوستی وارد اتاق شود و بپرسد: "حال شما چطور است؟" لحظهای بعد، موجودی را دیدم که از تعریف انسانی سرپیچی میکرد. هیچ کلمهای نمیتوانست ذات آن را به طور دقیق توصیف کند. یک پیام تلهپاتیک به شکلی ساده و آرام به من رسید: «سلام، از دیدن دوباره ی شما بسیار خوشحالم». بدون تعجب نگاهش میکردم، انگار که این یک چیز بسیار عادی بود. همینطور که نزدیکتر میشد، اشک از چشمانم جاری میشد. منظرهی او به طرز غیرقابل توصیفی کامل و بینقص بود.
با شکلی طلایی و لیزر مانند، میدرخشید. اگرچه من به عنوان مرد به او فکر کردم، اما او واقعاً موجودی از نور بود، بدون جنسیت. چهرهاش تابنده اما نامشخص بود. او چیزی شبیه به ردا یا شنل ساخته شده از نور پوشیده بود که به طرز درخشانی بر بخشی از بدنش امتداد داشت. قد او از اندازهی انسان فراتر میرفت؛ اگر به طور متناسب در نظر گرفته شود، احتمالاً بیش از سه متر بود. پشت سر او منبع نور عظیم و زندهای میدرخشید که در همه جهات تابش میکرد. آن نور، بنیادی به نظر میرسید، مانند جوهرهی خود زندگی. آنقدر عمیقاً زیبا، دوستداشتنی و بینقص بود که هیچ کلمهی زمینی نمیتوانست عظمت آن را توصیف کند. تصور یا اختراع چنین شکوهی غیرممکن است؛ یک چنین مواجهه ای با الوهیت فراتر از درک انسان بود. کلمات مرا درمانده می کنند، زیرا هر چه بگویم، از خلوص آنچه با آن مواجه شدم، میکاهد. اگر ایستاده بودم، این حضور مقدس و غیرقابل دست زدن مرا به زانو در میآورد. قدرتش غیرقابل درک بود؛ جوهرهاش از مهربانی، عشق و هوش در تمام آنچه میدانیم، فراتر میرفت. این دانشی بود که همه چیز را میپذیرفت، خالصتر از هر چیز قابل تصور.
مرا بهتر از هر زمان دیگری میفهمید. نیازی به کلمات نبود؛ دانش در خود تجربه تنیده شده بود. من نه از روشنایی، بلکه از درد نقص خودم در مواجهه با چنین تقدسی روی برگرداندم. گریه کردم، اما احساس کردم بخشیده شده، با وجود نقصهایم کاملاً در آغوش گرفته شدهام. عشق او چنان عظیم بود که به نظر میرسید او آن را تعدیل میکند، مبادا مرا نابود کند. اگر بیشتر دوام میآورد، ممکن بود زیر شدت آن فرو ریزم. سپس، چیزی تغییر کرد. محیط اطرافم محو شد یا از آستانهای عبور کردم. "من" او شدم و "او" من. این ادغامی فراتر از توصیف بود. من وجد مطلق، شادی بیحد و حصر، عشقی چنان فراگیر را احساس کردم که مقدس به نظر میرسید. محوکننده و فراگیر بود. همچنین گرما، خلوص و گشودگی بینهایتی را احساس میکردم. آرزو داشتم برای همیشه بمانم. به سرعت، تصاویری از جلوی چشمانم عبور کردند. به سختی میتوانستم آنها را درک کنم. صحنههایی از رنج وجود داشت: فقرا، ستمدیدگان، موجودات و افرادی که جامعه طردشان میکند.
او با مهربانی غیرممکنی ما را به هم پیوند داد. "تو، من، آنها؛ ما یک کل هستیم." عشق او را که من باید نسبت به آنها احساس میکردم، حس کردم. عشقی چنان خردکننده و سرشار از شفقت، که از شدت آن گریه کردم. وحدت عمیق بود؛ وجودی والاتر از مجموع اجزایش. این زیبایی بود. تصاویر بیشتری به سرعت از ذهنم گذشتند و خیلی سریع محو شدند تا درک شوند. سپس، تصاویر تمام شدند. برای هفتهها بعد، من می درخشیدم و سرشار از شادی آرامی بودم. هر روز، این هدیه را به یاد میآورم و سپاسگزار آن هستم. همه ی ما یکی هستیم. جدایی توهم است. من از همه میخواهم که تا حد امکان عمیقاً همه چیز را دوست داشته باشند، ببخشند و در آغوش بگیرند. عشق و مهربانی حقیقیترین چیزهایی هستند که ما داریم. طبیعت ما عشق است، که توسط ضعف انسانی در قفس قرار گرفته است. اما میلهها نشکن نیستند. این تجربه مرا از غم و اندوه، از گناه رهایی بخشید. احساس میکنم بخشیده شدهام. از خواندن شما متشکرم. آرامش با شما باد.
اطلاعات پیش زمینه
جنسیت: مرد
تاریخ وقوع تجربه ی تکان دهنده ی معنوی: 05/24/202۱
عناصر STE:
در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدیدکننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
خیر، در فضای معمول خانه رخ داد، دیگر (به طور خلاصه مشخص کنید)، حالت آرامش
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملاً خوشایند
آیا یک احساس جدایی از بدن خود را داشتید؟
من آگاهی از بدنم را از دست دادم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه در مقایسه با خودآگاهی و هوشیاری روزمره ی شما چگونه بود؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول، فراتر از خودآگاهی بشری. والاترین حالتهای خودآگاهی که به سختی میتوان با کلمات توصیف کرد
در چه زمانی از تجربه، در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود بودید؟
در طول ادغام با آن وجود و اتحاد با دیگر مردم
آیا افکارتان سرعت گرفته بودند؟
نه
آیا به نظر میرسید زمان سرعت میگیرد یا کند میشود؟
نه
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با بینایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید، مقایسه کنید.
مانند این بود که در یک روز آرام تابستانی روی چمن سبز نشسته باشید و ناگهان یک لوکوموتیو با قطار باری از کنارتان بگذرد. انرژی بسیار فراگیر بود. اگر عشق او را احساس نمیکردم، مرده بودم. عشقی به گونه ای وصفناپذیر قدرتمند، نیرومند اما مهربان و لطیف. درک چگونگی ترکیب این مفاهیم دشوار است. قدرت و نیرو معمولاً از مهربانی جدا هستند، اما در اینجا آنها با هم وجود داشتند.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید، مقایسه کنید.
من هدفون در گوش داشتم و موسیقی پخش میشد، اما در طول تجربه صدایی را به خاطر نمیآورم. در عوض، حواس، احساسات، درک و دانش وجود داشت.
آیا به نظر میرسید از چیزهایی که جای دیگری در جریان بود آگاه هستید؟
نه
آیا به درون یا از میان تونلی گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با موجودات مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آنها آگاه شدید؟
نه
آیا نوری درخشانی را دیدید یا احساس کردید که در محاصره آن هستید؟
نوری به وضوح با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدید؟
بله، این موجود نور را تاریک میکرد، اما باهوش و ملتفت به نظر میرسید. نمیتوانم دقیقاً آن را توصیف کنم زیرا فراتر از درک من بود. اگر با یک کلمه از من پرسیده شود، میگویم «مقدس»، اگرچه حتی آن هم کم است.
آیا به نظر میرسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شدهاید؟ قلمرویی به وضوح عرفانی یا غیرزمینی. این آرامش نبود، بلکه اتحادی با موجودی بود که از تجربیات شدیدی تشکیل یافته بود، گویی به یکی ادغام شدیم. کلماتی مانند «باشکوه» و «حیرت انگیز» فقط به طور ضعیفی آن را توصیف میکنند.
در طول این تجربه چه عواطفی را احساس کردید؟
من قدرت عظیم عشق و پذیرش کامل را احساس کردم. هیچ مفهومی از شر وجود نداشت. هیچ کس تا به حال مرا به روشی که او پذیرفت، نپذیرفته بود.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
شادی باورنکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا وحدت با کیهان را داشتید؟
دیگر احساس نمیکردم با طبیعت در تضاد هستم.
آیا ناگهان به نظر میرسید همه چیز را میفهمید؟
نه
آیا صحنههایی از آینده به سمت شما آمد؟
صحنههایی از آینده ی شخصی من، مجموعهای از تصاویر به سرعت از ذهنم گذشتند، در مقایسه با زمانی که او مرا با دیگران مرتبط میکرد، سرعتشان بیشتر شده بود. مطمئن نیستم که آنها گذشته بودند یا آینده، زیرا هیچ تصویری را نگه نداشتم.
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین
پیش از این تجربه دین شما چه بود؟
مسیحی - مسیحی دیگر
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، او بسیار مهربان بود، آنقدر مهربان که نمیدانم اکنون چه احساسی نسبت به دین دارم. فکر میکنم او به من گفته باشد که اشکالی ندارد به آنچه میخواهم اعتقاد داشته باشم و این که بسیار دوست داشته می شدم.
هم اکنون دین شما چیست؟
مسیحی - مسیحی دیگر
آیا تجربه ی شما شامل ویژگیهایی سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملآ ناسازگار بود، شاید من کاملاً سوال را نفهمیدم. قبل از این، من در دستهبندی دنیای معنوی یا خدا زندگی نمیکردم، اما نمیتوانم بگویم که یک بی خدا هستم.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهای خود داشتید؟
بله، گفتن این که بعد از این تجربه شگفتزده شدم، کم لطفی است. تمام درک من از جهان هستی وارونه شد. شروع به جذب اطلاعات در مورد تجربیات نزدیک به مرگ کردم، کتاب خواندم، نقد خواندم و فیلمها را تماشا کردم. همه ی اینها دیگر برایم جالب نبودند؛ چیزهای مادی، دنیای مردم، داراییها، دستاوردها، شغلها و پول. اینها غبار و غرور غیرضروری است.
آیا به نظر میرسید که با یک موجود یا حضور عرفانی روبرو شدهاید یا صدایی ناشناس شنیدهاید؟
نه
آیا با موجوداتی روبرو یا از آنها آگاه شدید که پیشتر روی زمین زندگی میکردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شدهاند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله، یگانگی پیام اصلی بود. فراتر از تجربیات، او بر یگانگی، عشق و مهربانی به عنوان هسته ی اصلی همه چیز تأکید کرد.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین
در طول تجربه ی خود، آیا دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد معنای زندگی کسب کردید؟
بله، بله. مهربانی، عشق و شفقت نسبت به یکدیگر، به ویژه برای حیوانات و افرادی که توسط جامعه طرد شدهاند. آنها تأکید کردند که اینها اقلیتهایی بودند که مورد علاقه ی اکثر مردم نبودند، و همچنین مارها و کرمها که از آنها میترسند و دوست داشته نمی شوند اما بخشی از جهان هستند.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ کسب کردید؟
بله، بله، زندگی فراتر از این وجود دارد و از وجود زمینی زندهتر احساس می شود.
آیا اطلاعاتی در مورد نحوه ی گذراندن زندگی هایمان کسب کردید؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالشها و سختیهای زندگی کسب کردید؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله، عشق، شفقت و مهربانی نسبت به یکدیگر. این مهمترین چیز است. فکر میکنم آن تجربه، آن مفاهیم را تا آخر عمر در من حک کرد.
بعد از این تجربه چه تغییرات زندگی در زندگی شما رخ داد؟ نمیتوانم بگویم که من به فرد دیگری تبدیل شدم. سپاسگزارم که یک چنین تجربهای به من داده شد. من آنجا بودم و خیلی شگفتانگیز بود.
آیا روابط شما به طور خاص در نتیجه ی این تجربه تغییر کرده است؟
نه
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله، حالات و تجربیاتی وجود داشتند که من آنها را نمیفهمم و نمیتوانم توضیح دهم. مانند بُعد دیگری از هستی بود که وجود زمینی نبود، بلکه برعکس آن بود.
در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در زمان تجربه رخ داده است، این تجربه را چقدر دقیق به یاد میآورید؟
من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در زمان تجربه رخ داده اند، دقیقتر به خاطر میآورم.
آیا پس از این تجربه، استعدادهای روانی، غیرمعمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله، شعر آغاز به جاری شدن از من کرد. من شروع به فکر کردن به شعر کرده و آنچه را که در اطرافم میدیدم توصیف می کردم. چندین بار، وقتی از خواب بیدار شدم، متوجه شدم که در خوابم به شعر فکر میکرده ام.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که برای شما به طور خاص معنادار یا مهم باشد؟
اتحاد با وجود نورانی و وحدت با دیگران به طرز غیرقابل توصیفی زیبا بود.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشتهاید؟ بله
آیا پیش از تجربه ی خود، از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) اطلاعی داشتید؟
بله، فکر میکنم یک بار چند ویدیو را در یوتیوب تماشا کردم و فیلم روح را دیدم. شاید چیزی خوانده باشم، اما به جزئیات علاقهای نداشتم.
کمی پس از وقوع تجربه ی خود (چند روز تا چند هفته) در مورد واقعیت آن چه باوری داشتید؟
این تجربه قطعاً واقعی بود، آنقدر واقعی که من آغاز به شک به زندگیام بر روی زمین کردم. ما اینجا هستیم، انگار در یک رویا، در یک حجاب یا پشت یک صفحه ی نمایش.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعاً واقعی بوده است.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از آن تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا سوالات پرسیده شده و اطلاعاتی که ارائه دادید، تجربه ی شما را به طور دقیق و جامع توصیف کردند؟
بله