رایان ام. تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

در طول زمستان سال اول دبیرستانم، من در گروهی به نام گشت هوایی غیرنظامی بودم. این یک گروه کمکی نیروی هوایی است. من قصد داشتم به عنوان یک پیاده نظام یا تک تیرانداز به ارتش بپیوندم. این مسیر من به سمت آن بود. در این روز خاص از ما خواسته شد تا برای تمرین بدنی خود دو مایل بیرون بدویم. پس از انجام این کار، به داخل کلیسایی برگشتم که در آنجا ملاقات می کردیم.

من در تمام زندگی ام از آسم رنج برده بودم، با این حال برای آنچه بعدا اتفاق افتاد آماده نبودم. هنوز دو دقیقه ای از داخل شدنم نگذشته بود که ناگهان توانایی نفس کشیدن را از دست دادم. ریه هایم به من هجوم آورده و از هوش رفتم. برای مداوا به بیمارستان منتقل شدم. آخرین چیزی که به یاد دارم دیدن آمبولانس است.

آنچه بین آمبولانس سواری و بیدار شدن از خواب اتفاق افتاده بود چیزی است که من هنوز می توانم آن را به وضوح تصور کنم. چیز بعدی که به یاد آوردم بیدار شدن با این نور اثیری بود که از اتاق بیمارستان می آمد. تنها چیزی که می توانستم ببینم این گرداب نور سفید است، مانند یک تونل نور. خیلی سفید بود تقریبا نقره ای رنگ. و همانطور که من از طریق این دروازه پرواز می کردم، هر مردی که در زندگیم تأثیر قابل توجهی داشت آنجا بود. در کناره های گرداب به من درود می فرستادند، می گفتند سلام و چیزهایی به من می گفتند.

هنگامی که زنجیره ی مردان به پایان رسید، هر زن تأثیرگذار در زندگی ام از من استقبال کرد و با سه موجود به پایان رسید. نخست، مادربزرگم آنجا بود. دوم این که من مادرم را دیدم.

سرانجام، من یک چهره ی تابناک و درخشان را دیدم که همان تعریف زیبایی بود. در آغاز فکر کردم ممکن است مادر طبیعت باشد؟ من مثبت نیستم. تصویر بسیار همانند مادر مریم به نظر می رسید، اگرچه نمی توانم تصویر را به خاطر بیاورم، زیرا تقریباً کور کننده بود. او صدای لطیفی داشت که لطیف، اطمینان بخش و امیدوارکننده بود. او در مورد زندگیم و مسیر فعلی به من دانایی داد. او به من گفت که من یک قاتل نبودم، که این راهی که من در آن قرار داشتم مال من نبود.

ظ

تا به امروز در مورد این تجربه فکر می کنم، احتمالاً یک بار در هفته یا بیشتر. گاهی اوقات، در مواقع استرس زیاد، به این پیام و نجات دهنده و قدرتم برمی گردم. این رویاها باعث شدند که من دریابم ما روی زمین قضاوت می‌شویم و این که ما باید شادی و زیبایی را به جاهایی که بیشتر به آن نیاز دارند بیاوریم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 2008/12/12

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ نه. بیماری تصادفی واکنش آلرژیک. رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ هم دلپذیر و هم ناراحت کننده

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ نه من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. آن از این قلمرو اثیری و دست نیافتنی بود. احساس می کنم نمی توانم فقط با مدیتیشن یا تلاش برای یادآوری به آنجا بازگردم. یک مکان جادویی بود.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ نامطمئن

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. زمان ناپدید شده بود. فاصله ی بین غش کردن و بیدار شدن من حدود یک ساعت بود. این رویا مانند پنج دقیقه احساس شد.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ نه

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بینایی هم همینطور بود. تفسیر من از وقایع به دقت با تجربه مطابق است. با توجه به این که برخی از بهترین تجربیاتی که در این سطح از زندگی داشته ام را فراموش می کنم که برای من آزاردهنده است. هیچ کدام از انها مانند این پیام به من نمی چسبند.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. این تجربه هم همینطور بود.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید ؟ بله بسیار درخشان، پهن و سفید. بسیار درخشان بود. بسیار شبیه یک تونل گردابی.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ بله، دوستان و خانواده اطراف تونل را احاطه کرده بودند، همانطور که من از هر یک از آنها که به من گفتند یا عمل کردند با نوعی پیام رد شدم.

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری به وضوح با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی.

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله روشن تر از خورشید، اگرچه می توانستم به آن خیره شوم. انگار چیزی فراتر از آن بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. تونل گرداب.

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ سعادت خالص، خوشی و هیجان. در عین حال آرامش، بدون نگرانی، یکی ذهن روشن و باز. انگار مغزم داشت با تمام ظرفیت کار می کرد.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی.

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشبختی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم دیگر با طبیعت در تضاد نیستم.

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی - کاتولیک من به عنوان کاتولیک رومی بزرگ شدم و عشاداری و تأیید دریافت کردم. اگرچه در زمان این حادثه ایمان من به خدا ضعیف و بی مراقبت بود.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله مذهبی تر، بیشتر نمازخواندن ایمان بیشتر.

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی- کاتولیک من به مسیحیت، به ویژه کاتولیک اعتقاد دارم. اگرچه با برخی از تصرفات بنیادین و به ویژه با برخی از مجازات ها مخالفم.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملا مطابقت نداشت.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله اعتقاد بیشتر به خدا. درک قطعی این که زندگی مهم است و این که من به خاطر اعمالم توسط چیزی بالاتر از انسان قضاوت می شوم.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ من با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم. در انتهای تونل زنی با قدرت و عشق خالص وجود داشت. تجسم زیبایی در چشمان من.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند(مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، افراد و پیام‌هایی که از آن زمان تاکنون بر روی زمین دریافت کرده‌ام، متفاوت بودند. احساسی که داشتم قوی بود و تا امروز هم با من است. از من آدم آرامتر و ساکت تری ساخت. در عین حال مرا نسبت به اعمال هوشیارتر کرد، که منجر به ترس و اضطراب شدید برای سال‌های آینده شد. من قبل از این رویا درست زندگی نمی کردم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ بله او به من گفت زیبا باشم تا زیبایی را به اشتراک بگذارم و قوی باشم. در یک دنیای مدرن انجام این کار بسیار دشوار است و می تواند خطرناک باشد. او به من گفت که زندگی ام را با مردم درگیر کرده و از مشکلات دنیا پنهان نشوم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ نه

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. من قبلاً یک نوع بچه ی وحشی بودم. زیاد صحبت می کردم و خیلی با مردم درگیر می شدم. من در آن زمان کژخلقی داشتم و اغلب از کارهای احمقانه ای که انجام می دادم یا دیگران انجام می دادند بسیار عصبانی می شدم. من در کنترل دهانم یک مشکل بدی داشتم و گاهی اوقات حرف های بی ادبانه ای می زدم. این فعالیت ها پس از این تجربه متوقف شدند. برای من مانند یک زنگ بیداری بود. پس از این من محتاط تر و ساکت تر شدم. از داوری خود می‌ترسیدم و احساس می‌کردم باید برای خودم جبران کنم. من هنوز دارم زندگی ام را می گذرانم و تلاش می کنم به این تعهد پایبند باشم، گاهی اوقات به اشتباه. به خودم فشار زیادی می‌آورم که خوب باشم، آن قدر که گاهی به جای آن فقط در خانه می‌مانم. من اکنون کار می کنم تا داوطلب این شوم که به افراد کمتر برخوردار کمک کنم.

یکی از چیزهایی که پس از داشتن این رویا من با آن دست و پنجه نرم می کنم این است که باعث شد آرزو کنم همه هم بتوانند. که زندگی را از منظر دیگری ببینیم و نیز آن را احساس کنیم. که به نظر من دو چیز ناسازگار با یکدیگر هستند. پیام تحویل داده شد. برای من دشوار است که با کسی در این مورد صحبت کنم، در تجربه ام من فقط به تعداد انگشت شماری از مردم در این باره گفته و گویا بی توجه از (کنار)آن می گذرند. من دوستان و خانواده ام را خیلی دوست دارم و آنها در این مورد اشتباه نمی کنند. این تجربه برای من فقط همین بود. برای من. من برای جلب توجه به مردم نمی گویم. من فقط دنبال هر کس دیگری هستم که همین حس را داشته باشد. بنابراین من احساس تنهایی نمی کنم. این به من احساس بسیار متفاوتی می دهد که نمی توانم آن را توصیف کنم.

پاورقی: دکتر جف، از حضور در پادکست تئو فون(Theo Von)متشکرم، من نمی دانستم که این پادکست وجود داشته است و نوشتن همه ی اینها برای من اینجا بسیار رهایی بخش است. به محض این که توان مالی پیدا کنم می روم کتابت را می خرم! سپاسگزارم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ نه

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله در برخی موارد من دارم. یکی است که بیشتر از همه توجه مرا جلب می کند، اگرچه نمی دانم تصادفی است یا روشن بینی. سال اول دانشگاه، روز اول کلاس. من و هم اتاقی ام برای گرفتن غذا داشتیم پیاده روی می کردیم و هوا خیلی آفتابی و روشن بود. وقتی راه می رفتیم خورشید رو به ما بود. در فاصله ای نزدیک زنی را دیدم که سارافون پوشیده بود و اطراف بدنش آفتاب بود. بسیار شبیه تصویر مقدسی که در رویای خود داشتم. انتهای تونل، زن زیبایی که نور او را محصور کرده است. همانطور که او رد شد، من به او نگاه کردم و فکر کردم که چگونه می توانم فرصتی برای صحبت با او پیدا کنم. آن شب خوابی دیدم در مورد یک اتاق کاملا سفید، با ملحفه های سفید و همه چیز. او آنجا بود و ما تجربه ی زیبایی از عشق داشتیم. دو ماه بعد قرار بود با یکی از دوستانم ملاقات کنم و دیدم که او با او بود. من با این زن دوست شدم و با هم قرار گذاشتیم. انگار سرنوشتم بود.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجهند؟ فعلاً نمی‌توانم به یاد بیاورم، یادآوری این خسته‌کننده است. مغز من در حال حاضر به دلایلی این خاطره را خاموش می کند.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، تا ۲۲ سالگی طول کشید تا به مردم بگویم، و واکنش‌های آن‌ها درست مانند داستانی بود که دلم می خواست واقعیت داشته باشد. دوستان من افراد بزرگی هستند، من می توانم درک کنم که دیگران چگونه فکر می کنند که من غیرعادی، عجیب و غریب یا به دنبال جلب توجه هستم. این هرگز (دلیل) اقدام من نبود، من فقط به دنبال کسی بودم که تجربه ی مشابهی را به اشتراک می گذاشت.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه