Lotte H تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

از این که این فرصت را در اختیار من گذاشتید تا تجربیاتم را به اشتراک بگذارم از شما سپاسگزارم. من مدت زیادی است که آن را با خود حمل می کنم، نمی دانستم آن را به کجا و برای چه کسی ببرم. من باور دارم که به جای درست آمده ام و داستان من با شما محفوظ است. امیدوارم در تحقیقات شما مشارکت داشته باشم و همچنین شفافیت بیشتری به من بدهید. تلاش برای در قالب کلمات درآوردن چیزی که برای آن هیچ کلمه ای وجود ندارد (اگر منطقی باشد) آسان نیست، اما بگذارید پیش برویم:

ما، والدینم و من، کیپ تاون، آفریقای جنوبی را با لندرور پر از بار خود ترک کردیم تا برای تعطیلات به صحرای کالاهاری برویم که حدود ۸۰۰ کیلومتر از شمال فاصله دارد. تقریباً در نیمه های ی راه از (منطقه ی) نیمه بیابانی گریت کارو(Great Karoo)عبور می کردیم. این دره ی پهن باز به خاطر بادهای شدیدی که از دو طرف کوه می‌آیند، معروف است. از کنار یک کامیون ۴۰ تنی با تریلر با سرعتی پیرامون ۱۲۰ کیلومتر در ساعت رد می شدیم. وزش شدید و ناگهانی یک تند باد تریلر عقب را وارد خط ما کرد. مادرم رانندگی می‌کرد و توانست از مسیر خارج شود تا به ما ضربه نخورد. با این حال، وسیله ی نقلیه ما به دلیل بار سنگین روی باربر سقف مان شروع به تاب خوردن از این سمت به سمت دیگر کرد. پیش از این که مادرم کنترل ماشین را از دست بدهد ما تقریباً از کنار کامیون رد شده بودیم. جیپ به سمت راست جلوی کامیون چرخید. کامیون هیچ شانسی برای ترمز نداشت و به جای ان ما را زیر گرفت و پیش از کاهش سرعت و رها کردن وسیله نقلیه مان ما را در امتداد جاده کشید. سپس ما پنج بار معلق زدیم تا زمانی که در مزرعه و با وسیله ی نقلیه در کنار آن متوقف شدیم.

درست چند دقیقه پیش از این رویداد، در حالی که داشتم به کیفی در طرف دیگر خودرو می رسیدم، کمربند ایمنی خود را باز کرده بودم. وقتی دیدم چقدر به کامیون نزدیک هستیم، با چه سرعتی در حال رانندگی بودیم، و وسیله نقلیه ما چقدر تاب می خورد، با خودم فکر کردم: "این به نظر خوب نیست." لحظه ی بعد، وسیله ی نقلیه ی ما به پهلو فرود آمد و من به سمت سقف خودرو پرتاب شدم. صدای ترک خوردن گردنم را شنیدم در حالی که سرم به سمت چپ خم شده بود.

بی درنگ، حس من نسبت به زمان تغییر کرد. پیش از این که وارد فضایی پر از نور درخشان شوم، همه چیز کند شد، انگار به حرکت آهسته تبدیل شد. در حقیقت، کاملا مانند یک فضا احساس نمی شد، زیرا به نظر می رسید که این منطقه اصلاً مرزی نداشت. احساس می‌کردم شناور یا در حال پرواز هستم، اما در همان حال بدنم در این بی‌پایانی ذوب شده بود، انکار با آن یکی شده ام. من چیزی جز نور و سفیدی ای که اطرافم را احاطه کرده بود ندیدم. با این حال، مستغرق در بزرگترین حس وضوح و آرامش بی پایان بودم. من، دقیقاً در همان لحظه، با تمام وجودم می دانستم که در میان دنیاها بودم. من زندگیم را مشاهده کردم که از میان من در هیجانات می گذشت و از نداشتن هیچ حس پشیمانی بسیار خوشحال بود. می‌دانستم این لحظه‌ای است که می‌توانم به درون دنیای دیگر گذر کنم. در حالی که زندگی "زمینی" خود را پشت سر می‌گذاشتم. کاملا احساس آرامش می کردم.

هنگامی که جلوی وسیله ی نقلیه ایستاده بودم به هوش آمدم؛ که با رادیوی هنوز در حال پخش به پهلو خوابیده بود. پس از بررسی خودم از نظر جراحات، برای کمک به مادرم که به شدت مجروح شده بود و پدرم از خودرو بیرون رفتم.

با توجه به ماهیت رویداد جراحات جزئی داشتم، گرچه هنوز نیاز به بستری شدن داشتم. آمبولانس چندین ساعت طول کشید تا به ما برسد، زیرا ما از (مظاهر) تمدن بسیار دور بودیم. سفر تا بیمارستان بعدی چهار ساعت به درازا انجامید. همان طور که در آمبولانس دراز کشیده بودم، کاملا بیدار با چشمان باز، اغاز به دیدن فیلمی کردم که روبروی من باز می شد. من روی یکی از کوه ها ایستاده و به دره ای که تصادف ما در آن رخ داد نگاه می کردم. می توانستم کامیون و وسیله نقلیه مان را ببینم. در فاصله دور بالا در آسمان، موجودی را دیدم. نزدیکتر شد و معلوم شد که یک فرشته است. از جایی که ایستاده بودم می‌توانستم حادثه را ببینم که ورق می خورد. هر چه لحظه ی(تصادف) نزدیکتر می شد، فرشته نزدیکتر می آمد. همان طور که وسیله ی نقلیه ی ما از این سو به آن سو شروع به تاب خوردن کرد، فرشته که اکنون به صورت در برگیرنده ای بسیار بزرگ شده بود، روی باربند سقفی ما دراز کشیده، بال هایش پیرامون وسیله ی نقلیه ما را بغل کرده بود. همان طور که به پهلو کج می شدیم، کامیون ما را هل داد و به درون مزرعه غلتیدیم. فرشته بال هایش را محکم دور ما پیچیده بود. وقتی وسیله ی نقلیه ایستاد فرشته به آرامی ما را رها کرد. مدتی بالای سر ما معلق ماند تا این که دوباره به آهستگی دورتر و دورتر شد. یادم می آید به مادرم می گفتم که می توانم ببینم که تصادف ما چگونه رخ داد.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: ۱۴ مارس ۲۰۰۴

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما آیا یک رویداد تهدید کننده زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله تصادف. رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی. ما با یک کامیون با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت برخورد کردیم. من فقط چند دقیقه قبل از ضربه کمربند را باز و از این رو فوراً کشته نشدم. با این حال، وسیله ی نقلیه ما پنج بار معلق زد، من در هنگام برخورد ضربه به سرم هوشیاری خود را از دست داده و به بیرون از خودرو پرتاب شدم و وسیله ی نقلیه نیم متر دورتر از من از حرکت ایستاد.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ بله، زمانی که «فیلم» مربوط به تصادف مان را پس از تصادف واقعی مان با هوشیاری کامل تماشا کردم. «فیلم» مشتمل بر موجودی فرشته مانند در حال نجات زندگی مان است. شرح رویداد را ببینید. من هوشیاری بدنم را از دست دادم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حالت عادی. رنگ (سفید) سفیدتر از حالت عادی بود، من در ذهن و بدنم یک احساس وضوح داشتم، پرسشی نبود، هیچ تردیدی وجود نداشت- همه چیز کاملاً منطقی بود. من کاملاً بدون ترس بودم، به طرزی باورنکردنی آرام، خوشحال و با خودم در صلح بودم. هیچ چیز برای من در آن لحظه مهم نبود، هیچ حسی از زمان نداشتم - فقط حضور داشتم در حالی که می دانستم کجا بودم و احتمالاً کجا می خواستم بروم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ در آن زمان که وسیله ی نقلیه ی ما به پهلو افتاد و هنگامی که من "فیلم" تصادف مان را دیدم که از بالا تماشا می کردم.

آیا افکار شما تسریع شده بود؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد در زمان حادثه، به نظر می رسید زمان کند می شود تا زمانی که معنای خود را از دست داد.

آیا حواس شما زنده تر از معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. انگار هیچ حد و مرزی وجود نداشت. انگار می توانستم از میان همه چیز ببینم.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. من اصلاً هیچ شنیده ای را به خاطر نمی آورم.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نه

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگرجهانی

آیا نوری غیرزمینی را دیدی؟ بله بله، اطراف من بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی، فضایی بدون مرز، سراسر سفید، بدون جاذبه. انگار فضایی بین دنیاها بود.

چه هیجاناتی را در طول تجربه احساس کردید؟ آرامش، وضوح، شادی، بدون پشیمانی. آرامش کامل!

آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک حس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان احساس می کردید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران. همان طور که زندگی گذشته ام با احساسات از میان بدنم هجوم می آورد، احساس بودن در آرامش کامل و نداشتن پشیمانی می کردم. من آماده ی حرکت به دنیای بعدی بودم و می دانستم، با وجود این که همه چیز را در طول زندگی ام به درستی انجام نداده بودم، زندگی خوب و معناداری را از سر گذرانده بودم که با توجه به این فرصت، هیچ چیز متفاوتی انجام نمی دادم.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ گذشته ام به صورت خارج از کنترلی در مقابلم چشک زد، احساس کردم وقایع گذشته به صورت هیجانات از میان بدنم هجوم می آورند. انگار داشتم دوباره آنها را زندگی می کردم.

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی- کاتولیک. من به عنوان کاتولیک رومی بزرگ شدم، اما هرگز احساس وابستگی به کلیسا نکرده ام. تا زمان تصادفم هرگز تصوری از "قدرت های بالاتر" احتمالی نداشتم.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی-کاتولیک. داشتن اعتقاد به خدا یا نوعی قدرت برتر، اما نه به خود کلیسا.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که شما در زمان تجربه‌تان داشتید، همخوانی نداشت. این تجربه دیدگاه مرا در مورد باورهای خودم روشن کرد، گویی گرد و غبار و تردیدها در مورد نحوه ی زندگی و رفتار من با خود و دیگران را از بین برد. به نظر می رسد که به من دیدگاه روشنی در مورد آنچه واقعاً در زندگی مهم است داد.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، من اعتقاد و ایمان بیشتری دارم که همه چیز درست خواهد شد.

به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم، در زمان تصادف موجودی فرشته مانند را دیدم که بال های خود را به دور وسیله ی نقلیه پیچیده است... توضیحات کامل را ببینید.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی مواجه شده اید که قبلاً روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، احساس می‌کردم که سه حوزه زندگی وجود دارد: زمین (جایی که از آنجا آمده‌ و تصادف کرده بودم)، منطقه‌ای که در آن بودم (به دلیل تصادف)، و چیزی فراتر از آن که احساس می‌کردم آگاهی است اما نمی‌توانم ببینم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ بله تنها چیزی که مهم است این است که چگونه با دیگران با مهربانی و محبت رفتار کنیم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ بله، اگر این حس آرامش، شفافیت و آرامش چیزی است که به دست می‌آورم، پس زندگی‌ام را درست گذرانده‌ام.

در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد یک زندگی پس از مرگ به دست آورده اید؟ بله، احساس می‌کردم که در یک «سرزمین خالی از انسان» بین دنیای زمینی و دنیای فراتر از آن قرار داشتم. نمی توانستم ببینم ولی آن را احساس می کردم.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد مشکلات، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ بله عشق و مهربانی نسبت به خودم و دیگران

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگی من. چیزهای مادی برای من معنایی ندارند. من زنده ماندم زیرا هدفی برای تحقق بخشیدن به آن دارم. صادقانه و روراست زندگی کردن با خودم کار درستی است تا در زندگی دچار حسرت نشوم.

آیا روابط شما به طور ویژه به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، از افرادی که می‌دانستم واقعاً به من اهمیت نمی‌دهند جدا شدم. من در روابطم با دیگران گزینشگرتر شده ام

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله وقتی به نور سفید اشاره می کنم، با نوری که من دیدم مقایسه نمی شود. وقتی به حس وضوح اشاره کردم ... حتی شفاف ترین الماس هم به آن حس و احساس نزدیک نمی شود. احساس آرامش زیباترین احساسی بود که تا به حال داشتم. اگر این چیزی است که مردن مانند آن به نظر می رسد من (نه تنها)نمی ترسم (بلکه)در عوض در واقع مشتاقانه منتظر آن هستم. من فکر نمی کنم این چیزی باشد که بتوان روی زمین تجربه کرد.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. من همه چیز را با وضوح کریستالی به خاطر می آورم، غیر از صداها و بوها.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله، من بسیار همدل شده ام، گاهی اوقات به حدی که می توانم درد مردم را احساس یا اتفاقات را پیش بینی کنم.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ لحظه ی شناور شدن در بین فضاها. تماشای "فیلم مان" که فرشته ما را نجات می دهد.

آیا تا کنون این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ نه

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعی بودن تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود بدون شک تجربه ی من واقعی بود. هنوز بعد از تقریبا بیست سال واقعی احساس می شود.

اکنون در مورد واقعی بودن تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. بدون شک واقعی بود. این واقعی تر از هر چیزی بود که پیشتر تجربه کرده بودم.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ بله من اخیراً بازتاب هایی داشته ام که مرا رهنمون می شوند تا داستانم را با وب سایت شما به اشتراک بگذارم.

آیا هیچ چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟ نه

آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ همه (ی سوالات)خوبند. از فرصت و کاری که برای این موضوع انجام دادید سپاسگزارم.