تجربه نزدیک به مرگ کیتی دبلیو
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

هنگامی که شوهرم زیر سایه بان اتاق اورژانس کشید بدنم را ترک کردم. آنها را دیدم که مرا از وسیله ی نقلیه بیرون آورده و روی صندلی چرخدار که دنبال چیزی بود نشاندند. من طرز نگاه هر یک از کارگران و لباس آنها را دیدم. وقتی شروع به شناور شدن بیشتر و بیشتر به سمت بالا کردم، شوهرم را در کناری دیدم. سپس، من فقط پاهای آنها را زیر سایه بان، بالای بیمارستان ،و مرکز خرید کنار آن دیدم. به نظر می رسید در نور عظیمی شناور بودم که شبیه ماه کامل بود. بیرون سرد بود اما من کاملا گرم بودم. من هنوز لباس‌هایم را بر تن داشتم همان طور که به سمت بیرون شناور بودم، زیرا وقتی به پایین نگاه کردم و پاهایم را دیدم، با همان لباس‌هایی پوشانده شده بودند که من بر تن داشتم. سپس ناگهان، من به سرعت در چیزی که فکر می کردم این ماه کامل است مکیده شدم. آن شب ماه یک برش بود، بنابراین این نوری بود که تجربه گران نزدیک به مرگ درباره ی آن صحبت می کنند.

وقتی به آنجا رسیدم، صفی از مردم را دیدم که در اتاق سفیدی منتظر بودند که به نظر نمی‌رسید مرز و خطی داشته باشد. نور اتاق نوری غیر طبیعی اما زیبا و آرامش بخش بود. درست زمانی که با خودم فکر کردم، "وای حتی در بهشت هم خطوطی وجود دارند" بلافاصله با زانوهایم به سینه ام نشسته بودم. من با عیسی بودم که او نیز به همین شکل نشسته بود. او قدبلند با پوستی زیبا، برنزه بود. چشمانش پر جنب و جوش ترین سبز-آبی بود که هرگز ندیده بودم. چشمانش مانند جواهرات بود. آنها مالامال از عشق بودند و من احساس سرشار بودن از عشق و راحتی، پذیرش و شادی مطلق کردم. من خودم را در نوعی بدن جلال یافته دیدم. موهای من پرپشت و بلند بود. چشمان آبی من حتی آبی تر بود و پوستم بی عیب و نقص. عیسی دستم را گرفت و گفت: ببین.

در آن لحظه، حوادثی در زندگی ام به من نشان داده شد که در آن با مردم بسیار بد رفتار می کردم یا بدون این که بدانم به دلیل خودشیفتگی یا حواس پرتی، به مردم صدمه می زدم. بازبینی خیلی سریع ، و با عجله بود، مثل این که می‌توانستم همه ی اتفاقات را در یک لحظه با چنین بازدهی ببینم. من به گونه ای بودم انگار یک خط بود و بعد نبود. نحوه ی جریان چیزها در آنجا بسیار عالی است. وقتی او همه ی این چیزها را به من نشان داد، من را محکوم نکرد، بلکه فقط تمام لحظات از دست رفته ی عشق را به من نشان داد که چگونه روی دیگران تأثیر دومینویی داشت. او در تمام این متقاعدسازی بسیار دوست داشتنی بود. به او نگاه کردم و به او گفتم: «نمی‌خواهم بروم. من می خواهم با تو بمانم.' او به من گفت: من این را می دانم. اگر ماندی، این اتفاقی است که برای فرزندان و شوهرت می افتد. من جرقه هایی از عواقب خروج زودهنگام از زندگی آنها را دیدم. در همان لحظه ای که گفتم نمی توانم این کار را با آنها انجام دهم، بلافاصله با چنین تکانی به بدنم برگشتم.

وقتی عیسی با من صحبت کرد، ما هرگز از کلمات یا صدا استفاده نکردیم. همه ی آن یک نوع مکالمه ی تله پاتیکی بود. به بدنم برگشتم و شنیدم که یک کشیش برایم دعا می کند. من یک بار دیگر در جایی از بدنم بیرون آمدم اما به درون نور یا بهشت ​​برنگشتم. کشیش را دیدم که برای من دعا می‌کرد و دیدم وقتی بیرون از بدنم بودم چه اتفاقی در حال افتادن بود، اما وقتی بیرون بودم نمی‌ توانستم بشنوم. وقتی به درون برگشتم می‌شنیدم اما بعد نمی‌توانستم ببینم. خیلی عجیب بود. من شنیدم که پرسنل پزشکی جملاتی از این قبیل می‌گویند، "آیا این ممکن است بدتر شود؟" و از پرستاری شنیدم که می گوید: "خدایا کمکش کن!" من شنیدم که آنها اعلام کردند که من "مبتلا به خونریزی" هستم، زیرا ظاهراً زمانی که من را لوله گذاری می کردند، من یک لوله گذاری جراحتی داشتم. آنها ظاهراً بعد از لوله گذاری در حال بهبودی و تمیز کردن من بودند. سپس در شرایط بحرانی به خواب رفتم و سه روز بیدار نشدم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ NDE: 2015/1/20

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله اقدام به خودکشی مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب) نارسایی کامل تنفسی/کما

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ کاملا دلپذیر

تجربه مشتمل بود بر: تجربه ی خارج از بدن

آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟ بله، همانطور که به سمت بالا شناور بودم، همه ی کسانی را که رویم کار می کردند دیدم. تأیید شد، زیرا وقتی بهبود یافتم، دوباره با تیم تروما دیدار کرده و کارت های تشکر با توضیحات فیزیکی برای آنها داشتم. ناظر آنها را رهگیری کرد و دقیقاً متوجه شد که آن افراد چه کسانی بودند. من حتی رنگ موهای یک پرستار و ژاکتش را می دانستم. من همچنین با رئیس وزارتخانه تأیید کردم همان طور که کشیشی را که برای خواندن آخرین حقوق من فراخوانده شده بود توصیف کردم. او مردی هندی با جثه ای کوچک بود. آنجا فقط یک چنین مردی وجود داشت و شبی که من مردم او آنجا بود. رئیس کشیش این را از طریق سوابق تأیید کرد، به تجربه ی من گوش داد و هر دوی ما از آن آرامش زیادی گرفتیم. من به وضوح بدنم را ترک کردم و بیرون از آن وجود داشتم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خوداگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول هر صدایی تقویت می شد و درد بدنم بعد از حضور در بهشت ​​و برگشتن به بدن خیلی بدتر بود. وقتی در بهشت ​​بودم، از محیط اطرافم، احساسات عاطفی ، و عشقی که برایم داشت بسیار آگاه بودم. وقتی در حالت شناور بیرون می‌رفتم، از همه افرادی که روی من کار می‌کردند و ظاهرشان به شدت آگاه بودم. فقط وقتی بیرون بودم نمی توانستم صدایشان را بشنوم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ وقتی برای اولین بار به بدنم برگشتم و رفتم و وقتی در بهشت ​​بودم

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ سریعتر از حد معمول

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنایش را از دست داد. در آنجا مانند اینجا مفهوم زمان وجود ندارد. بدون انتظار، دسته ها یا ترمز به نظر می رسد یکپارچه جریان دارد.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً دید خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. غیر قابل مقایسه است. این فوق طبیعی است و فراتر از آن چیزی است که من می توانم توضیح دهم.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید. وقتی به بدنم برگشتم و قبل از ترک کردنم قطعا تقویت شد.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ بله، و حقایق بررسی شده است

تجربه مشتمل بود بر: تونل

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ بله، فکر می‌کردم ماه کاملی بود که در آن شناور بودم، اما یک تونل نوری باورنکردنی بود و با سرعت بسیار بالایی از آن عبور کردم.

آیا در تجربه خود موجوداتی دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ بله صف دیگر "روح" ها که به دلایلی منتظر بودند.

این تجربه مشتمل بود بر : نور غیرزمینی

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگرجهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله نوری به این زیبایی من هرگز ندیده ام.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی، اتاقی سفید بود که هیچ دیوار یا مرزی نداشت، فقط نور زیبای یک اتاق بود.

این تجربه مشتمل بود بر: لحن احساسی قوی

در طول تجربه چه احساساتی را تجربه کردید؟ عشق کامل، خوشی، پذیرش و آرامش. من از خودخواهیم که به من نشان داده شده بود احساس ناراحتی کردم، اما خداوند به من دلداری داد و باعث شد با وجود این احساس دوست داشته شدن نمایم.

آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم

ایا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران ما باید به خدا و یکدیگر با تمام قلب خود عشق بورزیم. حواسمان پرت می شود و این ما را از مسیر واقعی مان دور می کند.

این تجربه مشتمل بود بر : مرور زندگی

آیا صحنه هایی از گذشته ی شما به شما بازگشته است؟ گذشته ی من در مقابلم چشمک زد، خارج از کنترل من، عیسی وقایعی را به من نشان داد جایی که در آنها نسبت به دیگران بی محبت یا بی‌ اعتنا و متنفر بودم و چگونه این بر بسیاری از افراد غیر از یک شخص تأثیر گذاشت. وقایع پشت سر هم نشان داده شدند اما به نوعی همه به یکباره، نمی توانم توصیف کنم.

تجربه مشتمل بود بر: آگاهی از آینده

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ صحنه هایی از آینده ی شخصی من. به من نشان داده شد که پسرم پسری می داشت. او را دیدم که او را در آغوش گرفته است.

تجربه مشتمل بود بر : مرز

آیا به یک مرز یا ساختار فیزیکی محدود رسیدید؟ بله این اتاق تقریباً شبیه یک پیش-اتاق بهشت ​​بود.

آیا به یک مرز یا نقطه ای بی بازگشت آمدید؟ من به یک تصمیم آگاهانه ی قطعی برای بازگشت به زندگی رسیدم. به من یک انتخاب داده شد و اثرات منفی برای خانواده ام نشان داده شد اگر بمانم. لحظه ای که فهمیدم نمی توانم بمانم، با وجود اینکه واقعاً می خواستم بمانم، خیلی سریع به بدنم برگشتم.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل بودید؟ برای من کمی مهم

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی - پروتستان

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه ی شما تغییر کرده است؟ بله من در فرقه ها گیر نکرده ام.

بعد از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل هستید؟ خیلی برایم مهم است

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی - پروتستان

آیا تجربه شما شامل ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتم سازگار نبود. همیشه فکر می کردم که اقوام را می بینم و گل ها و چیزهایی را می بینم. خیلی با آن فرق داشت احساس می‌کنم شاید در اتاق نمایش یا چنین چیزی بودم و نه در بهشت ​​کامل. فقط یک گمان

آیا به دلیل تجربه ی خود تغییری در ارزش ها و باورهای خود داشته اید؟ بله اینقدر در محکوم کردن هیچ دین یا شخصی گیر نکرده ام و می دانم که همه ی ما چقدر برای خدا ارزشمند هستیم. چطور ما این قدر مذهبی هستیم و عشق مسیح را فراموش می کنیم.

این تجربه مشتمل بود بر: حضور موجودات غیرزمینی

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ من با یک موجود مشخص، یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت، عیسی روبرو شدم و با او از طریق تله پاتی صحبت شد. من همچنین صفی از مردم با لباس سفید را دیدم که به نظر می‌رسید «منتظر» بودند. عیسی نیز جامه ی سفید بلندی بر تن داشت.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شده اید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ بله عیسی. او قد بلند، با پوستی برنزه، چشمان آبی سبز درخشان مانند جواهرات بود. موهای قهوه ای طلایی تا حدود شانه اش.

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله ما همه به هم متصل هستیم و بخشی از خدا هستیم و باید یکدیگر را دوست داشته باشیم. ما باید او را بپذیریم، اما حتی اگر در ابتدا قبول نکنیم، احساس می کنم به دلیل رحمتی که تجربه کردم، او به مردم فرصت می دهد تا به او دست یابند.

آیا پیش از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد داشتید؟ خدا قطعا وجود دارد

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله خدا و عیسی قطعا وجود دارند. من فقط عیسی را دیدم اما به صراحت آگاه بودم که خدا آنجا بود. انگار یکی بودند. دستم را گرفت و زندگی ام را مرور کرد. او در عشق و پذیرش کامل و بدون محکومیت بود. خیلی ملایم و خیلی لطیف.

آیا پس از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد دارید؟ خدا قطعا وجود دارد

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود به دست آوردید؟ بله عیسی اهمیت کار من با شوهرم و شفای من را برای انجام آن کار به من نشان داد. من خودمان را در یک سفر مأموریتی دیدم و در جایی در یک جزیره ی فقیر کلیسا ساختیم. من مطمئن نیستم کجاست. من دیدم که ما با هم موسیقی می نویسیم و شادی می کنیم.

آیا پیش از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟ احتمالاً معنی دار و قابل توجه هستند

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ بله به من گفته شد که عشق بورزم. به من نشان داده شد که بی اعتنا و آسیب رسان نباشم.

آیا پیش از تجربه ی خود به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتید؟ زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد

آیا پس از تجربه ی خود به یک زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟ یک زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد بله وجود دارد. من آنجا بودم. این تمام چیزی است که من می دانم. من نمی خواستم ترک کنم.

آیا پیش از تجربه ی خود از مرگ می ترسیدید؟ من از مرگ نمی ترسیدم

آیا از مرگ پس از تجربه ی خود می ترسید؟ من از مرگ نمی ترسم

آیا پیش از تجربه ی خود از زندگی کردن می ترسیدید؟ در زندگی زمینی ام به شدت ترس زده هستم

آیا پس از تجربه ی خود از زندگی کردن می ترسید؟ در زندگی زمینی ام نمی ترسم

آیا پیش از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟ احتمالاً معنی دار و قابل توجه هستند

آیا باور داشتید که زندگی زمینی ما پس از تجربه ی شما معنادار و قابل توجه است؟ معنی دار و قابل توجه است

آیا اطلاعاتی در مورد چگونگی گذران زندگی خود به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ بله، او سخن خاصی نگفت، اما به من نشان داده می شد که جسم موقت و روح ما همیشگی است و بدن ما در بهشت ​​تفیبر شکل می یابد.

آیا پیش از تجربه ی خود دلسوز بودید؟ کمی دلسوز نسبت به دیگران

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟ بله همه چیز در مورد عشق بود و اینکه چقدر عشق ورزیدن به مردم مهم است. چقدر ما عشق ورزیده می شویم.

آیا بعد از تجربه ی خود دلسوز بودید؟ بسیار دلسوز نسبت به دیگران

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، در ابتدا به دلیل عادت کردن به این تفاوت ها و احساس «آوارگی» شدید تا حدودی با شوهرم قطع رابطه داشتم. من همچنین می خواستم در مورد آن صحبت کنم زیرا بسیار شگفت انگیز بود و فکر می کنم او از آن خسته شد.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه در قالب کلمات دشوار بود؟ بله، توصیف این تجربه به زبان انسانی دشوار است که چقدر زیبا و سرشار از عشق است.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون آن زمان رخ داده است به خاطر می آورم. وضوح کریستالی و دلم برای بودن در آنجا تنگ شده است.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که قبل از تجربه نداشته اید؟ بله، من بسیار "شهودی" در یک درجه ی بالاتر هستم. من رویاهایی از خانواده های قدیمی داشته ام که نمی دانستم و محل زندگی آنها و چیزهای شخصی را که نمی دانستم توصیف کردم. من جملات فرزندانم را تمام می‌کنم یا از چیزی که قرار است بگویند پیشی می‌گیرم و چیزها تصادفی است. من فیلمی را که در اتوبوس در مورد آن فکر می کردند شروع خواهم کرد. من آهنگی را که در مدرسه می خواندند خواهم خواند. من می توانم سایر تجربه گران نزدیک به مرگ را کشف کنم و از زمانی که تجربه داشتم به سه نفر برخورد کردم و آشکارا از آنها پرسیدم که آیا بودند و آنها تأیید کردند. من مشکل ساعت دارم همه ی آنها متوقف شده اند. من از پوشیدن آنها دست کشیدم.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ هر ذره اش پرمعنی بود

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله بلافاصله، با تعدادی از کادر پزشکی و همسر. خیلی زنده بود و وقتی بیدار شدم، نیاز به تایید خیلی چیزها را احساس کردم.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ بله، من فقط وقتی کانال تلویزیون جابجا می کردم چیزی را می دیدم اما هرگز مجذوب آنها نشدم یا واقعاً چیز زیادی در مورد آن نخواندم.

درباره ی واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود من فقط آن را واقعی دیدم و بس.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. واقعی بود. من هیچ شکی ندارم. کل زندگی من و احساس من از زندگی در این بدن را تغییر داد.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود اضافه کنید؟ من نمی توانم صبر کنم تا به بهشت ​​برگردم! می دانم که وقتی وقتش است باید بروم ، اما من برای آن هیجان زده هستم و نمی ترسم.

آیا سؤال دیگری وجود دارد که بتوانیم برای کمک به شما در برقراری ارتباط با تجربه ی خود بپرسیم؟ هیچ. به نظرم عالیه