کاترین ای. تجربه تحول معنوی
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

عتماد به خدا

آن روز در آشپزخانه ایستاده بودم، در حالی که صبح همان روز حدود ساعت یک بامداد زندگی‌ام را به عیسی مسیح سپرده بودم. دو روز قبل، در بیست و نهمین سالگرد تولدم (۱ ژوئیه ۲۰۱۶)، رؤیایی از جانب خدا دیدم که در آن به تخت پادشاهی در بهشت ​​برده شدم، که باعث شد به عشق بی‌قید و شرط او به بشریت ایمان بیاورم.

آن روز صبح پس از سپردن زندگی‌ام به عیسی به آپارتمان برگشتم. دوست پسرم آنجا بود و من برای خرد کردن سبزیجات به آشپزخانه رفتم. همانطور که کار می‌کردم، در مورد رؤیا و آنچه خدا به من نشان داده بود، تأمل می کردم. در سکوت از او پرسیدم که تفاوت بین افراد مذهبی، مانند مسیحیان، و کسانی که ایمان نداشتند، مانند ملحدان، چه بود. پاسخ فوراً آمد: اعتماد (یا چیزی که برخی "ایمان" می‌نامند). برخی، مانند مسیحیان، بدون دلیل و برهان فیزیکی به خوبی و حضور خدا اعتماد داشتند، در حالی که دیگران نداشتند.

شادی عیسی مسیح

وقتی این را فهمیدم، کاملاً به خدا توکل کردم. بی درنگ، نوری طلایی از آسمان به درون قلبم ریخت و مرا از شادی پر کرد، شادی‌-ای که می‌دانستم از جانب عیسی بود، نه خودم. آن زمان فهمیدم که خوشبختی دنیوی موقتی بود، اما شادی واقعی ابدی و تنها از جانب خدا می‌آمد. این تجربه‌ای بود که در کودکی برایش دعا کرده بودم، لحظه‌ای که عیسی واقعاً وارد قلبم شد. اگرچه قبلاً به او ایمان داشتم، اما هرگز حضور او را این گونه احساس نکرده بودم. مستغرق در وجد و سپاسگزاری، با صدای بلند گفتم: "خدای من! عیسی همانطور که مسیحیان می گفتند، به قلب من وارد شده است!"

بیرون آمدن از آپارتمان

به دوست پسرم، یک ملحد، که روی مبل نشسته بود، نگاهی انداختم. نمی‌خواستم او را برنجانم، بی‌خیال دست تکان داده و پیش از رفتن به سمت ماشین گفتم: "می‌روم خرید!" در ظاهر، آرام به نظر می‌رسیدم، اما در درون، از شادی می‌درخشیدم، مستغرق در نور طلایی عیسی.

وقت توست

از پله‌ها پایین آمده به سمت پارکینگ رفتم، در حالی که با آرامش به آسمان خیره شده بودم. همین که به ماشینم نزدیک شدم، وسیله ی نقلیه دیگری از خیابان به سمت من آمد. می‌دانستم که به من برخورد خواهد کرد. در آن لحظه، احساس کردم که وقت من بود. همه چیز کند شد و وارد بُعد دیگری شدم در حالی که با نور سفید خالصی مانند آبشاری درخشان که به سمت بالا می‌لغزید احاطه شده بودم. صدای خدا، آرام اما مطمئن، با قلبم صحبت کرد: "وقت توست."

دستاورد احساسی

آرامش سراسر وجودم را فرا گرفت. سفر زندگی‌ام مرا خسته کرده بود؛ مبارزه با اوتیسم، خواسته‌های دانشگاه، فشارهای اجتماعی. خدا بدون هیچ کلامی به من فهماند که هدف روحم را به پایان رسانده‌ بودم. از رویاهای برآورده نشده‌ام، مانند گرفتن دکترا، سخت احساس پشیمانی می‌کردم، اما او به من اطمینان داد که دستاوردهای واقعی من در درونم بودند، جایی که بیشترین اهمیت را داشتند.

شهر کریستال

رویایی در سینه‌ام آشکار شد. شهری کریستالی دیدم. شهری شیشه‌ای و آبی بود که مانند یخ می‌درخشید. با هیجان فکر کردم: «دارم به آنجا می‌روم!» سپس، خدا با طنز توضیح داد: «روی زمین، به اینجا «پادشاهی بهشت» می‌گویند.» دریافتم که زبان کتاب مقدس با حقیقت آسمانی متفاوت است.

سال‌ها پیش، به عنوان یک ملحد، پس از نزدیک شدن به خفگی از مرگ ترسیده بودم. اکنون، با قدردانی گریه می‌کردم. نه تنها از آن ترس در امان بودم، بلکه علی رغم گذشته‌ام به بهشت ​​​​خوشامد گفته می‌شدم.

ترک بدنم

روحم، یک کریستال بیضی شکل درخشان، به سرعت اوج گرفت. من خودم را همزمان از درون و بیرون آن مشاهده می کردم، مانند تماشای یک فیلم. همانطور که بالا می‌رفتیم حضور خدا مرا در بر گرفت. در پایین، بدن بی‌جانم را در پارکینگ بی سقف دیدم و در آرامش برای خداحافظی دست تکان دادم.

ریسمان طلایی

شبکه‌ای از نخ‌های طلایی هر قلب روی زمین را به هم متصل می‌کرد. نزدیکی یا فاصله ی بین روح‌ها، پیوندهای معنوی آنها را منعکس می‌کرد. سپس خدا بشریت را به عنوان یک سمفونی آشکار کرد. هر روح یک نت درخشان، متمایز اما اساسی بود که با موسیقی الهی هماهنگ می‌شد.

خوبی خدا

او تأکید کرد که در حالی که رنج وجود دارد، هیچ چیز غیردوستانه‌ای از او سرچشمه نمی‌گیرد. همه چیز به خیری بزرگتر تبدیل می‌شود. کتاب مقدس در قلب من طنین انداز شد: "در همه چیز، خدا برای خیر و خوبی کسانی که او را دوست دارند، کار می‌کند" (رومیان ۸:۲۸).

عیسی به عنوان پدر

مسیح به عنوان پیکره ای از نور سفید، با آغوش باز ظاهر شد. او بیان کرد که او و خدا یک پدر مهربان بودند که نمی باید از آنها ترسید.

خط زمانی بشریت

بر فراز شانه ی او، گذشته و آینده ی زمین را مرور کردم: خلقت، جنگ‌ها، ویرانی. نمادهای آلفا (Α) و امگا (Ω) در نزدیکی او معلق بودند، یک یادآوری کننده ی این که با وجود هرج و مرج، نیازی به ترس نداریم.

نسل ما

او به من اطمینان داد که نسل ما شاهد بازگشت او خواهد بود. با روح القدس، مانند فیلم‌های پیشتازان فضا، نورانی خواهیم شد. ما از یک عزیمت شاد و پر از نور پر خواهیم شد.

شفا و قراردادهای پیش از تولد

خدا توضیح داد که همه از نظر جسمی شفا نخواهند یافت. پیش از تولد، ارواح برای رشد، آزمایش‌های خاصی را می‌پذیرند. شرایط قلب، نه سلامت جسم، بیشترین اهمیت را داشتند.

ترک زمین

همین طور که بلند می‌شدم، دوست پسرم و مادرم را دیدم. می‌دانستم همه چیز خوب خواهد شد.

شعف و شادی

با صعود سریع‌تر، سعادت فراتر از مهار شدت گرفت. لایه‌ها ده هزار برابر و به صورت تصاعدی افزایش می یافتند تا جایی که ترسیدم وجودم نتواند آن را تحمل کند.

نگاه کردن به عقب به زمین

از فضا، قلب‌های سایه‌دار در سراسر سیاره گسترده شده بودند، بی‌خبر از نور خدا. با اندوه، به او گفتم: "آنها مانند من بودند! داستان من می‌توانست به آنها کمک کند!"

بازگشت به زمین

بلافاصله، درست پیش از تصادم به بدنم برگشتم. زمان تغییر کرد؛ ماشین منحرف شد. بدون هیچ آسیبی، با حیرت ایستادم، در حالی که شکوه بهشت ​​را به یاد می آوردم.

تحریک روح

با لرزیدن از انرژی الهی، به درون یورش بردم. در حالی که کنار دوست پسرم نشسته بودم، به سمت او برگشته و گفتم: "فکر می‌کنم خدا خوب است."

اطلاعات پیش‌زمینه:

جنسیت: زن

جنسیت:تاریخ وقوع تجربه ی تکان دهنده ی معنوی: 7/3/2016

عناصر تجربه ی نزدیک به مرگ:

جنسیت:در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدیدکننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله تصادف رویداد تهدیدکننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی بله، نزدیک بود با ماشینی در پارکینگی که در آن قدم می‌زدم، تصادف کنم.

جنسیت:محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملاً خوشایند

جنسیت:آیا یک احساس جدایی از بدن خود را داشتید؟ بله، من تصادف ماشین را دیدم که به بدنم برخورد می کرد، در حالی که بدنم روی زمین افتاده بود، انگار که از نظر فیزیکی مرده بودم. در آن زمان دوست پسرم را در آپارتمانی که در آن بود و مادرم را در آلاباما جایی که در آن بود، دیدم. شهر، پارک‌ها و مردمی را دیدم که با طنابی طلایی از نور که از قلب هر یک از آنها عبور می‌کرد، در اطراف قدم می‌زدند. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

جنسیت:بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. در آن سوی جهان، احساس خودآگاهی و هوشیاری بسیار بیشتری داشتم، گویی همه چیز درخشان تر، زنده تر و شفاف‌تر بود. احساسات آرامش، عشق و شادی به شدت تشدید می‌شدند.

جنسیت:در چه زمانی از این تجربه، در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ احساس می‌کردم که در سطح هوشیاری بالاتر یا پایین‌تری نیستم. به عبارت ساده، همه چیز بسیار زنده تر و تشدید شده بود.

جنسیت:آیا افکارتان سرعت گرفته بودند؟ سریع‌تر از حد معمول

جنسیت:آیا به نظر می‌رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می‌شود؟ به نظر می‌رسید زمان سریع‌تر یا کندتر از حد معمول می‌گذرد. ​​به نظر می‌رسید زمان سریع‌تر می‌گذرد، با این حال همه چیز به طور همزمان اتفاق می‌افتاد. می‌دانستم چیزی به نام زمان وجود نداشت، زیرا زمان فقط یک ساختار است و در دیگرسو، فقط جاودانگی یا ابدیت وجود دارد. می‌توانستم ببینم که همه چیز به طور همزمان اتفاق می‌افتد و بینایی‌ام با سرعت نور حرکت می‌کرد. می‌توانستم به بیرون نگاه کرده و از هر زاویه و جهتی به طور همزمان ببینم، و وقتی به سمت بالا می‌رفتم، احساس می‌کردم همه چیز سریع‌تر و سریع‌تر اتفاق می‌افتاد یا به سمت بالا حرکت می‌کرد.

جنسیت:آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ زنده تر از حد معمول

جنسیت:لطفاً بینایی خود را در طول این تجربه با بینایی روزمره‌تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید، مقایسه کنید. در دیگرسو، احساس آگاهی و بیداری بسیار بیشتری داشتم، گویی همه چیز درخشان تر، زنده تر و واضح‌تر بود.

جنسیت:لطفاً شنوایی خود را در طول این تجربه با شنوایی روزمره‌تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید، مقایسه کنید. احساس می کردم شنوایی من کم و بیش متفاوت نیست.

جنسیت:آیا به نظر می‌رسید از اتفاقاتی که در جای دیگری در حال رخ دادن است، آگاه هستید؟ بله، و حقایق بررسی شده‌اند.

جنسیت:آیا به درون یا از میان تونلی گذشتید؟ نه

جنسیت:آیا در تجربه ی خود موجودی را دیدید؟ من واقعاً آنها را دیدم.

جنسیت:آیا با موجودات مرده (یا زنده)ای برخورد کردید یا از آنها آگاه شدید؟ نه

جنسیت:آیا نوری درخشان دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده‌اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی

جنسیت:آیا نوری غیرزمینی دیدید؟ بله، من کاملاً توسط نور خالص و سفید خدا احاطه شده بودم که حاوی نور نقره‌ای و جرقه‌های پاستلی بود، مانند آبشاری که به سمت بالا به سمت بهشت ​​​​در جریان بود.

جنسیت:آیا به نظر می‌رسید وارد دنیای دیگری، غیرزمینی، شده‌اید؟ قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. بله، من وارد بُعد دیگری شدم که پر از نور سفید خالص بود، که مانند آبشاری به سمت بالا و به سوی بهشت ​​​​در جریان بود. تصویری از شهری که قرار بود به آن بروم، به نام شهر کریستال، به من نشان داده شد که مانند شهری از نور درخشان، آبی و کریستالی بود. به من گفته شد که این مکان توسط خدا، پادشاهی بهشت ​​​​بر روی زمین نامیده شده است.

جنسیت:در طول این تجربه چه عواطفی را تجربه کردید؟ آرامش، عشق، شادی و وجد! من عشق و نور بی‌قید و شرط زیادی را احساس کردم!

جنسیت:آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

جنسیت:آیا یک احساس شادی داشتید؟ شادی باورنکردنی

جنسیت:آیا یک احساس هماهنگی یا اتحاد با کیهان را داشتید؟ نه

جنسیت:آیا ناگهان به نظر می‌رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

جنسیت:آیا صحنه‌هایی از گذشته‌تان به شما بازگشت؟ نه

جنسیت:آیا صحنه‌هایی از آینده برای شما آمد؟ صحنه‌هایی از آینده ی جهان. من آینده ی جهان را دیدم، از زمان آدم و حوا در باغ عدن، تا زمان بنی‌اسرائیل در کتاب مقدس، و تا آخرالزمان که در آن جنگ‌های زیادی رخ خواهد داد. هر زمان در بلوک هایی بخش‌بندی شده بود، گویی که دوران متفاوتی را در تاریخ نشان می‌دادند. وقتی عیسی این را به من نشان داد، نمادهای آلفا و امگا در کنار او ظاهر شدند، گویی که نشان می‌داد او آغاز و پایان است. همچنین به من نشان داده شد که مهم است نگران جنگ‌ها، آخرالزمان و تجربه ی دومین ظهور عیسی، عروج یا صعود آسمانی نباشم.

جنسیت:آیا به مرز یا نقطه‌ای بدون بازگشت رسیدید؟ نه

جنسیت:خدا، معنویت و مذهب:

جنسیت:پیش از این تجربه، دین شما چه بود؟ مسیحی-پروتستان من صبح روز تجربه، زندگی‌ام را به عیسی دادم و مسیحی شدم. اگرچه، تنها چند روز قبل، من یک ملحدی بودم که به خدا اعتقاد نداشت. این در طول رویایی که تنها چند روز پیش از این تجربه داشتم دچار تغییر شد، که خدا مرا به قلمرو آسمانی برد و به من نشان داد که چه عشق بی‌قید و شرطی به بشریت دارد.

جنسیت:آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه‌تان تغییر کرده است؟ بله، من اکنون به کلیسا می‌روم، سعی می‌کنم مرتباً کتاب مقدس را بخوانم و یک تمرین معنوی دارم که هر روز صبح با دعا یا عبادت با خدا وقت بگذرانم.

جنسیت:هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی- پروتستان. من خودم را یک مسیحی می‌دانم. با این حال، من به ادیان دیگر بسیار علاقه‌مند و روشنفکر هستم. احساس نمی‌کنم مسیحیت تنها راه رسیدن به خدا باشد، ارتباطی که یک فرد با خدا دارد بسیار مهم‌تر از دین شخصی‌ آنهاست.

جنسیت:آیا تجربه ی شما دارای ویژگی‌های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه‌تان داشتید هم سازگار بود و هم با آنها سازگار نبود. من در کودکی در کلیسای متدیست بزرگ شدم، اما به مدت پانزده سال یا تقریباً به همان مدت، ملحد هم بودم. من همچنین کتاب مقدس را با دقت بسیار در کلاس‌های مطالعه ی کتاب مقدس آموختم. به همین نحو من به کتاب مقدس، به عیسی، به موسی، به شاگردان ایمان داشتم. در سنین پایین تجربیات تعیین‌کننده‌ای در کلیسا داشتم که می‌توانم آنها را معنوی یا صرفاً یک دانش توصیف کنم. اگرچه، در نهایت مجبور شدم دین و مسیحیت را برای محافظت از سلامت عقل خود پشت سر رها کرده و به یک خداناباور تبدیل شدم. «تناقضات» زیاد، ناشناخته‌های زیاد، و به ویژه با افزایش سن، احساس می‌کردم که به علم باور و اعتماد بیشتری دارم. احساس می‌کردم مسیحیت و دیدگاه الهیاتی نسبت به جهان هستی بسیار محدودکننده و بازدارنده است و با رها کردن همیشگی دین و مسیحیت پشت سر، آزادی فکری و شخصی زیادی پیدا کردم. به عنوان یک خداناباور، معتقد بودم که زندگی یعنی کسب تجربیات شخصی، تفریح، لذت بردن از زندگی، زیستن بدون ترس و یادگیری عشق ورزیدن. ملاقات با خدا و رفتن به بهشت ​​مانند کنار گذاشتن تمام کلیشه‌های کلیسا بود، اما همزمان زیبایی و حقیقت کامل و مطلق آن را به من نشان می‌داد.

جنسیت:آیا به دلیل این تجربه، تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان ایجاد کردید؟ بله، من به خدایی با عشق بی‌قید و شرط باور دارم، (باور دارم)که پس از مرگ هیچ قضاوتی وجود ندارد. من به فرشتگان باور و آنها را می‌بینم. من معتقدم که هر کسی با هر دین یا بدون آن، برای خدا دوست‌داشتنی و کاملاً زیباست. اکنون می‌دانم که فقط بخشش در طرف دیگر وجود دارد.

جنسیت:آیا به نظر می‌رسید که با یک موجود یا حضور عرفانی روبرو شدید، یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ من با یک موجود مشخص، یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت، روبرو شدم. بله، من صدای خدا را شنیدم، من با خدا، فرشتگان روبرو شده و با عیسی مسیح رو در رو شدم.

جنسیت:آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من واقعاً آنها را دیدم.

جنسیت:در طول تجربه تان، آیا در مورد وجود پیش از مرگ اطلاعاتی کسب کردید؟ بله بله، من فضایی به نام پیش از تولد را دیدم که در آن ارواح پیش از تولد در بدن انسان به زمین می‌آیند. این در طول مکان پیش از تولد بالای زمین، اما زیر بهشت ​​​​است، جایی که ما در مورد سفرهای زندگی خود روی زمین، قراردادهای روحی با خدا ایجاد می‌کنیم. می‌دانستم چیزی شبیه یک کلاس درس یا مدرسه در آنجا وجود دارد، اما نتوانستم آن را ببینم.

جنسیت:در طول تجربه تان، آیا در مورد ارتباط جهانی یا وحدت اطلاعاتی کسب کردید؟ بله بله، از این نظر که می‌دانستم همه ی ما یکی و برابر بودیم، اگرچه احساس وحدت شدید و فراگیری با بشریت نداشتم. خداوند یک نخ یا ریسمان طلایی از نور را به من نشان داد که هر انسانی را در سراسر زمین به هم متصل می‌کرد، بنابراین این نوعی وحدت یا اتصال متقابل است. وقتی خداوند سمفونی ارواح را به من نشان داد، دیدم که هر روحی، صرف نظر از فرکانسی که تولید می‌کند، برابر است، زیرا بدون فرکانس‌ها و صداهای فردی-ای که ما می سازیم، خداوند نمی‌توانست سمفونی زیبایی را با ارواح ما خلق کند. هر فرکانس روح از نظر خدا ارزشمند است. این وحدت زمانی آشکارتر شد که خداوند به من نشان داد که تمام ارواح فردی برای یک الگوی خیر در هم تنیده شده‌اند. همه به یک اندازه برای خداوند بسیار مهم بودند.

جنسیت:در طول تجربه‌تان، آیا در مورد وجود خدا اطلاعاتی کسب کردید؟ بله بله، من در تجربه نوشتم که چگونه خداوند به من آمد، با من به صورت شنیداری و بدون کلام صحبت کرد، شهری به نام شهر کریستال یا پادشاهی بهشت ​​بر روی زمین را به من نشان داد، بنابراین اکنون باور دارم که خدا وجود دارد و واقعی است.

جنسیت:در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

جنسیت:در طول تجربه‌تان، آیا دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدفتان به دست آوردید؟ بله، احساس می کردم که هدف یا رسالتی برای به اشتراک گذاشتن داستانم، به خصوص برای این نسل، داشتم و این که خدا داشت به من می‌گفت به مردم بگویم که نیازی نیست از آینده یا جنگ‌هایی که اتفاق خواهد افتاد بترسند، بگویم که چگونه نیازی نیست از عیسی یا وقایع عروج بترسند، به مردم بگویم این که حتی اگر اتفاقات بدی در زندگی رخ دهد، خدا می‌تواند آن را خوب کند، این که خدا عشق است، این که چرا گاهی اوقات مردم رنج می‌برند یا سختی‌هایی را متحمل می‌شوند و این که چگونه از نظر عاطفی التیام یابند را به دیگران منتقل کنم.

جنسیت:در طول تجربه‌تان، آیا در مورد معنای زندگی اطلاعاتی کسب کردید؟ بله، هدف ما فقط عشق است. ما فقط برای عشق ورزیدن اینجا هستیم. خدا به من نشان داد که عشق اراده و هدف او برای ما و زندگی ماست، نه چیزی بزرگتر و نه چیزی کمتر.

جنسیت:در طول تجربه‌تان، آیا در مورد زندگی پس از مرگ اطلاعاتی کسب کردید؟ بله بله، من داشتم به بهشت ​​می‌رفتم و واضح است که زندگی پس از مرگ وجود دارد!

جنسیت:آیا در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان اطلاعاتی کسب کردید؟ نه

جنسیت:در طول تجربه‌تان، آیا اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش‌ها و سختی‌های زندگی به دست آوردید؟ بله، خدا به من نشان داد که گاهی اوقات اتفاقات بدی در زندگی رخ می‌دهد، اما این اتفاقات توسط خدا به الگویی برای خیر نهایی تبدیل می‌شوند. خدا ما را مجازات نمی‌کند یا باعث نمی‌شود اتفاقات بدی برای ما بیفتد، اما خدا می‌تواند یک موقعیت دشوار را تغییر داده و آن را به چیزی خوب تبدیل کند. او به من نشان داد که مانند این است که شما یک پای شکسته داشته باشید. خدا پای شما را نشکسته، اما می‌تواند آن را شفا داده و داستان پای شکسته‌ ی شما را به یک چیز خوب تبدیل کند. با این حال، او به من نشان داد که زندگی ما فقط مربوط به ما نیست، آنها مربوط به دیگران نیز هستند. بنابراین در حالی که ممکن است اتفاق بدی در زندگی یکی از ما رخ دهد، این می‌تواند برای خیر روح دیگری و خط زندگی شخص دیگری باشد. به این ترتیب، زندگی ما می‌تواند نوع‌دوستانه باشد و تجربیات بد ما می‌تواند در نهایت به خیر و امید برای دیگران منجر شود. خداوند همچنین به من نشان داد که همه از نظر جسمی شفا نخواهند یافت و دلایل آن به طور کامل توضیح داده نشد، اما فقط این که گاهی اوقات برخی از ما متعهد به پیمانهای روحی می شویم که در آن ممکن است برای بهبود یا رشد روح خود، بیماری یا مشکل جسمی خاصی را تجربه کنیم. او به من نشان داد که برخی افراد بیش از حد درگیر شفای جسمانی و شفا یافتن از نظر جسمی هستند، اما این در این دوران خیلی مهم نیست زیرا ما به پایان نزدیک هستیم و خداوند از ما می‌خواهد بیشتر یاد بگیریم که چگونه دیگران را دوست داشته و ببخشیم، یا به جای جسمانی از نظر عاطفی شفا پیدا کنیم. سپس خداوند به من نشان داد که چیزهایی مانند آسیب روحی و نبخشیدن یا احساساتی مانند خشم در بدن ذخیره می‌شوند و نه در روح.

جنسیت:در طول تجربه تان، آیا اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟ بله، من فقط عشق کامل و بی‌قید و شرط را از جانب خدا می‌دانستم و احساس می‌کردم و این که تمام تجربیات ما بر روی زمین برای آموزش دادن درباره ی عشق به ما هستند.

جنسیت:پس از این تجربه چه تغییرات زندگی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگی در زندگیم. من آرامش، عشق و شادی بیشتری احساس کردم. می‌خواستم آن شادی را با همه به اشتراک بگذارم و احساسی داشتم که می‌خواستم با دیگران دوست شوم یا با آنها خیلی صمیمی‌تر یا شخصی‌تر از آنچه احتمالاً خودشان می‌خواستند، ارتباط برقرار کنم. به یادگیری در مورد ادیان جهان بسیار علاقه‌مند شدم تا ببینم چه اشتراکاتی داریم. وقتی فرشتگان به من گفتند که نباید اینقدر گوشت بخوریم، گیاهخوار(vegan)تر شدم. از نظر هنری بسیار خلاق‌تر شدم، به جای متمرکز بودن بر موضوعات علمی.

جنسیت:آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه‌تان تغییر کرده است؟ بله، از بعضی جهات، داشتن رابطه ی دوستی برایم سخت بود زیرا مردم ایمان من به خدا را نداشتند. بیشتر دوستانم خداناباور یا لاادری بودند. پس از این تجربه، فقط می‌خواستم در مورد خدا، عیسی یا چیزهای معنوی صحبت کنم و متوجه شدم که نمی‌توانم این کار را با دوستی‌های مادام‌العمرم انجام دهم.

جنسیت:پس از NDE:

جنسیت:آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله بله، بیان آن با کلمات دشوار است، زیرا کلمات هرگز نمی‌توانند با خود تجربه ی واقعی مقایسه یا آن را به درستی توصیف کنند، اما من موفق می‌شوم کلماتی برای توصیف آن پیدا کنم!

جنسیت:در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در زمان وقوع آن تجربه رخ داده‌اند، این تجربه را چقدر دقیق به یاد می‌آورید؟ من این تجربه را دقیق‌تر از سایر رویدادهای زندگی که در زمان وقوع آن تجربه رخ داده‌اند، به یاد می‌آورم. احساس می‌کنم این تجربه را بیش از هر چیز دیگری که برایم اتفاق افتاده است، به یاد می‌آورم. هیچ چیز با این قابل مقایسه نیست!

جنسیت:آیا پس از این تجربه، استعدادهای روحی، غیرمعمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از آن تجربه نداشته اید؟ بله، من می‌توانم فرشتگان (و همچنین شیاطین) را ببینم و می‌توانم به درون قلمرو معنوی نگاه کنم. می‌توانم با صدای بلند از خدا بشنوم و خدا اغلب از طریق رؤیا یا خواب با من صحبت می‌کند. من اغلب رؤیاهایی از خدا یا عیسی، از کتاب مقدس دارم و همچنین رؤیاها و خواب‌هایی از آینده خواهم داشت. می‌توانم درون قلب مردم را دیده و در چشمانشان ببینم که آیا نور خدا در آنها هست و چقدر نور وجود دارد. می‌توانم افراد را در یک سطح معنوی ببینم، رنگ هاله‌های آنها را حس کنم و این که استعدادهای معنوی آنها چه هست (یا نیست). من می‌توانم خطوط زمانی مختلف را احساس و گاهی اوقات دور ترارسانی (teleport: تبدیل ماده به انرژی و ارسال آن به مقصد و تبدیل مجدد آن به ماده) شده‌ام.

جنسیت:آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که برای شما به طور خاص معنادار یا قابل توجه باشد؟ من عاشق این هستم که خدا با من به صورت صوتی یا مستقیم صحبت کند، مانند زمانی که به من گفت "وقت توست" یا وقتی که به من گفت "روی زمین، به این می‌گویند "پادشاهی بهشت". وقتی خدا به من نشان داد که داشتم به بهشت ​​می‌رفتم، بسیار خوشحال شدم.

جنسیت:آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته‌اید؟ بله، من داستانم را از زمانی که از بهشت ​​برگشتم با مردم در کلیسا به اشتراک گذاشته‌ام. معمولاً با یک یا چند نفر، و تقریباً همه ی واکنش‌های آنها بسیار مثبت هستند.

جنسیت:آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) اطلاعی داشتید؟ نه

جنسیت:کمی پس از وقوع آن (چند روز تا چند هفته) در مورد واقعی بودن تجربه ی خود چه باوری داشتید؟ تجربه قطعاً واقعی بود. می‌دانستم که چیزی به طرزی باورنکردنی عمیق و متحول‌کننده ی زندگی را تجربه کرده‌ام، که واقعی‌تر از واقعیت بود، بیش از حد واقعی و چشم‌گشا که بتوان هرگز آن را نادیده گرفت. می‌خواستم آنچه را که اتفاق افتاده بود به تمام دنیا بگویم یا از پشت بام‌ها فریاد بزنم! نمی توانستم صبر کنم تا داستانم را برای همه تعریف کنم و آنقدر مستغرق در آنچه اتفاق افتاده بود بودم که در هر فرصتی که دست می داد وقتی به کلیسا می رفتم یا با هر کسی که گوش می‌داد، آن را به اشتراک می‌گذاشتم.

جنسیت:نظر شما در مورد واقعیت تجربه‌تان چیست؟ تجربه قطعاً واقعی بود. من آن تجربه را طوری به یاد می‌آورم که انگار دیروز اتفاق افتاده است. هر بار که به آن فکر می‌کنم، احساس می‌کنم که تازه اتفاق افتاده، یا دوباره در حال رخ دادن است. وقایع آنقدر واقعی و آنقدر زنده و زندگی‌بخش بودند که احتمالا نمی‌توانستم شک کنم که این هرگز باردیگر اتفاق افتاده است. فقط می‌خواهم به عقب برگردم.

جنسیت:در هیچ زمانی از زندگی‌ شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از آن تجربه را بازتولید کرده است؟ بله، تعریف کردن داستانم برای دیگران، آن تجربه را برای من بازتولید می‌کند. انگار دوباره آن را زندگی می‌کنم.

جنسیت:آیا چیز دیگری هست که بخواهید در مورد تجربه‌تان بیفزایید؟ فکر نمی‌کنم...

جنسیت:آیا پرسش دیگری هست که بتوانیم بپرسیم تا به شما در انتقال تجربه‌تان کمک کنیم؟ جعبه‌های بزرگتر!