Jose VS تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

این یک روز هفته در آخرین هفته ی مه ۱۹۸۲ بود. من هنوز در آکادمی نظامی فیلیپین در شهر باگویو(Baguio)ی فیلیپین دانشجوی دانشکده ی افسری بودم. آن روز ما پیرامون ساعت ده صبح آزمونی داشتیم. هوا بسیار بادی و بارانی بود. پس از آزمون، من و یک همکلاسی به توافق رسیدیم که با هم دیدار و غذاهای سرپایی مان را بخوریم. او پیشاپیش می رفت و من دنبالش می کردم.

چیز بعدی که به یاد می‌آورم، بالا رفتن از جاده‌ای بود که از صخره ها و سنگ ها ساخته شده بود. یک موجود سیاه-کلاهدار و بدون صورت از من می خواست که با او بروم. در حالی که تمام راه را به سمت بالا می دویدم، گفتم: «نه»، اما خود را در کنار چاهی دیدم که از صخره ها و سنگ ها ساخته شده بود. دوباره همان موجود را دیدم. او دوباره از من خواست که با او بروم. گفتم: «نخواهم آمد». از آن جایی که پافشاری می کرد، من دو سنگ را برداشتم. یکی سنگ کامل و یکی صاف بود. به جای این که آنها را به همان موجود پرتاب کنم، به او گفتم که ما سنگ هایمان را به شدت به هم می کوبیم و اگر او مال مرا بشکند، آنگاه من با او خواهم رفت. اما اگر من سنگ او را بشکنم، او مرا آزاد خواهد کرد. همانطور که سنگ هایمان را به یکدیگر می کوبیدیم، من مال او را شکستم.

ناگهان خودم و سه مرد دیگر را در بالای توده ای از ابرها دیدم. سوراخ بزرگی در وسط بود جایی که می‌توانستم آسمانی درخشان و آبی را ببینم. راه پله‌ای طولانی را دیدم که پایین می‌رفت، اما پله ی چهارم جاافتاده بود. دو مرد از پله ها پایین رفتند. من سومین نفر در صف پایین رفتن بودم، اما بعد ترسیدم مبادا بیفتم. مرد دیگر به من گفت که اگر پایین نروم، در این جا خواهم ماند. همین که قدم به پایین گذاشتم، خود را در حالی یافتم که در وسط جاده ای با انبوهی از چمن بلند و زرد طلایی و یک نور بزرگ و گرد در انتهای جاده در حال دویدن بودم.

وقتی به نور رسیدم، از خواب بیدار شدم در حالی که به چراغ گرد و بزرگ اورژانس نگاه می کردم. فرمانده دانشجویان افسری از من پرسید کجا بودم و آیا می دانستم چه بر سرم آمده است؟ گفتم، فقط یادم می آید که از کلاسمان بیرون آمدم و تمام. او سپس به من گفت که سیم برق 3.3 کیلو ولتی به من شوک وارد کرده که به دلیل وزش باد شدید به نحوی قطع شده بود. از شانسم، توسط یک لوله کش که در امتداد همان مسیر پیاده روی راه می رفت و مرا دنبال می کرد نجات یافته بودم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ وقوع NDE: مه ۱۹۸۲

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله تصادف مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب). من با یک سیم فشار قوی 3.3 کیلو ولت دچار برق گرفتگی شدم.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ آری

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری عادی. من مطمئناً بعد از برق گرفتگی بیهوش بودم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ من مطمئناً پس از برق گرفتگی بیهوش بودم.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ نه

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ نه

لطفا بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. همان گونه بود.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. همان گونه بود.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نامطمئن

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری به صورت غیرعادی درخشان

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ نامطمئن

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ نمی توانم توصیف کنم، اما مطمئناً می خواستم از آن موجود سیاه-کلاهدار و بدون چهره ای که از من می خواست با او بروم دور شوم.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آسودگی یا آرامش

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشبختی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ نه

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی-کاتولیک من یک کاتولیک رومی به دنیا آمده و تعمید یافته ام.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله با توجه به این که خانواده و محبت به آنها بسیار مهم است. هر یک از ما باید با خدا زندگی کنیم.

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی-کاتولیک من یک کاتولیک رومی هستم.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید سازگار نبود.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، در آن زمان که در بیمارستان بستری و هر روز مشغول پانسمان قسمت های سوخته ی پای چپم بودم و حتی انگشت دوم پایم را از دست می دادم، دیگر به خدا ایمان نداشتم و به همین دلیل از او متنفر بودم. با این حال، در زادروز بیست سالگیم، دوست دخترم برای نخستین بار پس از تصادف مرا به کلیسا برد و در آنجا من گریسته و از خدا درخواست بخشش و برای زندگی دومم از او سپاسگزاری می کردم.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ صدایی شنیدم که نتوانستم تشخیص دهم. یک موجود سیاه-کلاهدار و بدون صورت از من می خواست که با او بروم.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی برخورد کردید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد یک زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ نه

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ با توجه به این که خانواده و محبت به آنها بسیار مهم است. هر یک از ما باید با خدا زندگی کنیم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ نه

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با همان دقتی به خاطر می آورم که سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله، ظاهراً مواردی وجود داشتند که من از روز یا حتی زمان دقیقی که یک فرد بسیار بیمار یا در حال مرگ فوت می‌کرد، مطلع می شدم. نمونه های آن مرگ مادر شوهرم؛ پسر عموی همسرم؛ عمویم برادر پدرم و یکی از مردانم که قبلاً در ارتش زیر نظر من قرار داشت بودند.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجهند؟ زندگی واقعاً آنقدر با ارزش است که پس از تغییراتی در زندگی ام، تمام تلاشم را به کار بردم تا فردی باشم که در قبال خانواده ام به ویژه همسر و فرزندانم مسئولیت پذیر باشم و یاد گرفتم که داشتن پدر و مادر در کنار هم چیز بسیار مهمی است؛ با وجود این حقیقت که من با پدربزرگ و مادربزرگم بزرگ شدم. این چیزی است درباره ی گذراندن زندگی یک فرد یک روز در یک زمان.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، من آن را با دوست دخترم، با مادرم و مادر یکی از همکلاسی هایم که برایم دعا می کرد به اشتراک گذاشتم.

آیا پیش از تجربه تان از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود انگار آنجا بودم تا تجربه اش کنم.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ بله با توجه به این که خانواده و محبت به آنها بسیار مهم است و هر یک از ما باید زندگی هایمان را با خدا زندگی کنیم.

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟ هیچ چیز

آیا پرسشهای دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ من باور دارم که همه چیز در مورد NDE در میان کسانی که آن را داشته اند باید به اشتراک گذاشته شود زیرا من تنها وقتی با دختر پسر عموی دوم همسرم آشنا شدم که او نیز تصادف کرد اما برای زندگی کردن و گفتن تجربه ی خود به من برگشت.