جف اچ. تجربه تحول آفرین معنوی
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

این رویا نبود. این یک تجربه ی نزدیک به مرگ نبود. من در حال نوشیدن مشروب نبوده و مواد مخدر مصرف نمی‌کردم. هیچ چیزی مانند این نه قبل و نه بعد اتفاق نیفتاده است. من یک هل دهنده (به سمت) کتاب مقدس نیستم، بلکه از هر چیزی معنوی ترم.

۱۷ ژوئیه، ۱۱:۱۷ صبح، ۲۰۲۱

من سالهاست که خوداشتغال بوده و در یک دفتر خانگی کار می کنم. این روز با من خوب تا نمی کرد. با احساس غرق شدگی سرم را بلند کرده و گفتم: «می‌توانم از کمک کوچکی در اینجا استفاده کنم، لطفاً به من کمک کنید. هر گونه کمکی قابل قدردانی خواهد بود». با خنده ای در پایان، که هیچ پاسخی را انتظار نمی کشید. تصمیم گرفتم بروم بیرون و کمی هوای تازه بخورم. سروصدای عجیبی در آسمان شنیدم. چنین به نظر می رسید که از فضا می آید. نمی توانستم چیزی را ببینم، فقط یک احساس غریب، انگار چیزی داشت به من نگاه می کرد.

ناحیه ی کوچکی درست بالای سرم به من خیره شده بود که ناگهان این ناحیه ی کوچک شروع به رشد کرد. منطقه ای که به من نگاه می کرد در حال رشد بود. به سرعت نیمی از آسمان را پر کرده و به سمت من، به سمت پایین، حرکت می کرد. توصیف آن بسیار دشوار است. در این مرحله کمی ترسیده و خود را جمع کردم. من هم اکنون در آشپزخانه بودم و داشتم به سمت دفترم برمی گشتم هنگامی که ناگهان زانوهایم خم شدند. زانوهای من قبلاً هرگز خم نشده بودند و نمی دانستم چه اتفاقی داشت می افتاد. نمی توانستم بایستم و ناچار شدم دستم را روی دیوار بگذارم تا در نیفتادن بر روی زمین کمکم کند. چه اتفاقی داشت برای من می افتاد؟ آیا به نوعی در حال داشتن یک فقره حادثه ی پزشکی بودم، آیا داشتم می مردم؟

در حالی که درحال تقلا هستم تا روی پاهایم بلند شوم، چیزی از بالای سرم پایین آمد و بی درنگ تمام بدنم را طی کرد. این انرژی را همه جا حس می کردم. من چیزی ندیده یا نشنیدم. در کسری از ثانیه، اکنون در وضعیت جنینی کف آشپزخانه دراز کشیده بودم و اصلا نمی توانستم حرکت کنم. بدنم لرزید و در سطحی شروع به گریستن کرد که هرگز فکرش را نمی کردم شدنی باشد.

اما این یک فریاد بزرگ بود. آنها اشکهای پذیرش کامل، بخشش و عشق بودند. کلماتی وجود ندارند که بتوانند آنچه را که من احساس کردم به طور کامل توضیح دهد. بدنم با نور سفید احاطه/پر شده بود. نور کامل عشق در تک تک سلول های درون بدنم بود. این عشق مرا سرشار کرد و به هیچ چیز دیگری نیاز نداشتم. هیچ چیز بر روی زمین (به این) نزدیک نمی شود. کلماتی برای توضیح این وجود ندارند، برکت.

تنها راهی که می توانم توضیح دهم که چه داشت برای من اتفاق می افتاد این بود که انرژی داشت از بالا به پایین وارد بدنم می شد، از سر تا ته. در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد. امواج پرشماری از انرژی و اطلاعات وارد من می شدند. باز هم چیزی نشنیدم یا ندیدم. فقط اطلاعاتی کامل از یک عمر پرسش ها و تردیدها.

اولین بارگذاری انرژی به من یاد داد که چرا از زمان تولد میان این همه سختی قرار داده شده بودم. تصادفی یا ناشی از سرنوشت یا از سر بدشانسی نبود. همه ی آنها از پیش برنامه ریزی شده بودند. تا مرا قوی تر و عاقل تر کنند. تمام دردی که همه ی این سالها به دوش کشیده بودم پاک شد. این احساس را می داد که انگار دوباره متولد شدم. سپس امواج انرژی و پاسخ های بیشتری وارد من شدند. این تجربه بسیار فراگیر بود زیرا آنها مرا روی کف زمین نگه داشتند، هنوز در وضعیت جنینی بودم، ناتوان از ایستادن. خدا به من نشان داد که او چه بود. نه یک مرد یا زن یا هیچ شکل فیزیکی دیگری. خدا عشق خالص است. نور سفید فوق العاده درخشانی از انرژی خالص بهترین چیزی است که می توانم (خدا) را با آن توصیف کنم. خدا همه چیز و همه جاست و ما بخشی از خدا هستیم. خدا در وجود همه ی ماست، خوب و بد.

سپس خدا به من نشان داد که عیسی چه کسی بود. خدا عیسی را آفرید تا ارتباط ما را با آن آسان تر کند. برای این که نترسیم. منظورم این است که تصور کنید اگر خدا در شکل واقعی خود به عنوان یک نور شناور سفید درخشان ظاهر می شد؟ نمی توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم و بیشتر می ترسیدیم.

ماموریت خدا کار نمی کرد.

عیسی واقعی است و بود. عیسی همانگونه که خدا او را آفرید تا به ما بیاموزد، خداست. تا راه رسیدن به خدا را به ما نشان دهد.

خدا به من نشان داد که زندگی باید یک مثبت و یک منفی داشته باشد. مانند یک باتری. اگر بایستید و به آن فکر کنید، این مثبت و منفی ها در همه ی پیرامون ما هستند. بدون روزهای منفی هرگز قدر روزهای خوب را نخواهیم دانست. اگر هرگز روز بدی نمی داشتید، چگونه یک روز خوب را تشخیص می دادید؟

خداوند بهشت و جهنم را همراه با فرشتگان و شیاطین آفرید. به من نشان داده شد که شیطان و دیوها مخلوقاتی هستند. آنها مخلوقاتی هستند که خداوند آنها را برای ایجاد تعادل خلق کرده است. تا سمت منفی باتری باشد.

آنها نمی توانند در این دنیا از نظر جسمی به ما آسیب برسانند، اما می توانند با افکار بد به اذهان ما برسند و می توانند فرد ضعیف را از بعد دیگر کنترل کنند. بعد، ابعاد، اندازه. خدا شیاطین را به من نشان داد، و آنها همیشه در اطراف ما هستند، تا ما را به گناه بکشانند. برای تملک بر ما. برای دزدیدن روح های ما.

آنها وحشتناک هستند. بدن های گرد با فکر می کنم هشت تا پای نازک بلند با چنگال های تیز و دندان های تیز بزرگ کثیف. اما ما در اطراف خود چیزهای خوب نیز داریم. آنها راهنماهای روحی یا فرشتگان هستند. این یک نبرد روزانه است. این مبارزه ای برای روح های ماست.

زندگی بر روی زمین آن چیزی نیست که به نظر می رسد. این جا خانه نیست. خدا به من نشان داد که زندگی بر روی زمین به طور ساده مدرسه ای است برای یادگیری روح های ما. برای یادگیری عشق، شفقت، درد، گناه، غم و بخشش.

پیش از این که تصمیم بگیریم در شکل فیزیکی به زمین بیاییم، ما خدا را می شناختیم. راهنماهای ما به ما کمک می کنند تا هر زندگی را برای یادگیری آنچه باید یاد بگیریم انتخاب کنیم. گاهی ما یک مرد هستیم، دیگر اوقات یک زن.

گاهی اوقات سفید، سیاه یا قهوه ای. ما باید بارها و بارها به زمین بازگردیم تا زمانی که پیش از فارغ التحصیلی بیاموزیم. برای برخی، صدها عمر طول می کشد. خدا همچنین به من نشان داد که هر چه یک دوره ی زندگی سخت تر باشد، ما به موفقیت در آزمون نزدیک تر می شویم. او به من نشان داد که خودکشی تو را به جهنم نمی برد، اما تو درد را با خودت حمل می کنی و باید به اینجا برگشته و همه چیز را از نو آغاز کنی.

خداوند همچنین پاسخ این سوال را داد که چرا او گاهی اوقات اجازه می دهد اتفاقات وحشتناک روی زمین رخ دهد. چرا بچه های بی گناه بر اثر بیماری می میرند؟ بیشتر اوقات این درس برای کودکی نیست که در می گذرد، درس برای عزیزانشان است که آنچه را که به تجربه ی آن نیاز دارند، تجربه کنند.

بهشت و جهنم. خدا هر دو طرف را به من نشان داد و این مکان ها واقعی هستند. بهشت خانه است و آن فراتر از الفاظ زیباست. بدون نگرانی، صورت حساب ها، بیماری یا زمان. این مکانی از عشق واقعی از جانب خداوند است. آنجا همه، همه را دوست دارند و ما به هیچ چیز دیگری نیاز نداریم.

شما مطلقاً نمی خواهید به مکان تاریک بروید. چشم اندازی که خدا به من نشان داد وحشتناک بود.

خدا به من گفت که می خواهد ما عیسی باشیم. من این را تا زمانی که توضیح داده شد متوجه نشدم. عیسی در هر موقعیتی چه می کرد؟ عیسی چگونه واکنش نشان می داد یا می گفت یا عمل می کرد. آیا می توانید تصور کنید که اگر همه ی ما سعی می کردیم همانند عیسی باشیم - این دنیا چقدر بهتر می بود.

آخرین چیزی که خدا به من نشان داد این بود که اکنون باید از همه ی گناهانمان توبه کنیم. منتظر نباشید زیرا قرار است خیلی زود اتفاق بزرگی بیفتد.

این رویداد بزرگتر از هر چیزی در تاریخ زمین خواهد بود. خدا نگفت چه چیزی یا کی. فقط همین اکنون توبه کن. پیش از این که خیلی دیر شود. از گناهان خود توبه کرده و از گناه کردن دست برداریم. برای بخشیدن دیگرانی که در حق ما گناه کرده اند و برای درست کردن (ارتباطمان) با خدا.

به نظر می رسید زمان در حالی که این اتفاق داشت می افتاد در حال متوقف شدن بود. گمان می کنم که قشنگ ۲۰ تا ۳۰ دقیقه روی کف آشپزخانه دراز کشیدم و نمی‌توانستم تکان بخورم یا بایستم، زیرا سرشار از چنان عشقی بودم که مرا دربرگرفته بود.

برای چند ماه پس از دیدار خدا، بسیار خوشحال و راضی بودم، در حالی که می دانستم حالا می‌دانم. وقتی ماشین ها، ترافیک و حتی هواپیماها را می دیدم دیگر وسایل نقلیه را نمی دیدم. می توانستم احساسات مردم در درون آنها را احساس کنم.

پس از دو سال هنوز شگفت زده ام که چرا این اتفاق برای من افتاد. آیا خدا از من می خواهد که داستانم را با هر شمار ممکنی از مردم به اشتراک بگذارم؟ من در هر دقیقه از هر روز به آن فکر می کنم. چرا من؟ چرا خدا مرا انتخاب کرد؟ من هیچ چیز خاصی نیستم من یک گناهکارم، اما نه مانند قبل.

اما یک چیز را می دانم، اگر با خدا درست نیستی، پیش از این که خیلی دیر شود باید این کار را به زودی انجام دهی. همه ی ما ذره ای از خدا را در خود داریم. خدا از ما می خواهد که به کار نیک پرداخته و آنچه را که درست است انجام دهیم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ تجربه ی دگرگون کننده ی معنوی: 2021-11-17

عناصر STE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ نه. دیگر. در سلامتی کامل بودم.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ مطمئن نیستم. یک رویداد آینده به من نشان داده شد، اما نشان داده نشد که قرار است چه اتفاقی بیفتد یا چه زمانی، اما که این بزرگترین رویداد تاریخ خواهد بود. بزرگتر از آمدن عیسی. من آگاهی نسبت بدنم را از دست دادم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. آفریدگار ما به تمام سوالات طول زندگی من پاسخ داد. من برای چندین ماه پس از این رویداد در بالاترین نقطه ی جهان بودم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ تمام این تجربه فوق‌العاده بود و نمی‌توانست چهل دقیقه پابرجا باشد.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ سریعتر از حد معمول

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. توضیح دادن آن سخت است... زمان حتی در طول تجربه وجود نداشت.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. قابل مقایسه نیست

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بدون تغییر

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نه

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با موجودات متوفی(زنده) برخورد کردید یا از آن اگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله نور خدا یا خود خدا نور عشق است. بسیار روشن، گرم و زیبا. اگر آن را می دیدی و در حال راه رفتن بودی، قدرتت را بیشتر می کرد... زانویت خم می شد و نمی توانستی بایستی.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ پذیرش کامل و محبت از جانب خداوند. چیرگی عشق. نور زیبای گرم در تمام وجودم. آمرزش گناهانم. همچنین مکان بد نشان داده شد. وحشتناک فراتر از کلمات. شیطان و ارتش دیو او بسیار واقعی هستند. نمایش بزرگ پایین درست در گوشه و کنار است.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد کیهان خدا همه چیز را در مورد همه چیز به من نشان داد.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه نخستین بارگذاری از بالا به من گفت که همه ی چیزهای وحشتناک زندگی من که باید تجربه می کردم تنها تصادف نبودند. همه ی آنها از پیش توسط خدا برنامه ریزی شده بودند تا مرا برای چیزی بزرگ در آینده آماده کنند. تمام درد من بعد از این بارگذاری از بین رفت.

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ بیشتر معنوی را انتخاب کنید.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله بیشتر علاقمند به عیسی. خدا او را برای ما آفرید، یکی هستند.

هم اکنون دین شما چیست؟ هنوز معنوی را انتخاب کنید.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه‌تان داشتید سازگار نبود، من همیشه به یک خدا اعتقاد داشته‌ام. یک آفریدگار، زیرا تنها وسیله ی منطقی برای چگونگی رشد این بدنهای انسانی است. این بدن ها فقط خود را از هیچ نساخته اند. من هیچ چیز را باور نمی کنم مگر این که آن را ببینم یا خودم آن را تجربه کنم. شاید به همین دلیل برای این تجربه برگزیده شدم؟

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله با دیگران بهتر رفتار کنید، سعی کنید گناه نکنید، شادتر باشید و استرس کمتری در مورد پول و صورت حساب ها داشته باشید. همه چیز در زندگی من در جهت بهتر شدن تغییر کرد.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ نه

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی روبرو شده اید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ بله عیسی....خدا عیسی را آفرید تا ما نترسیم.

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ بله به من نشان داده شد که زندگی فقط مدرسه ای است برای یادگیری روح های ما. بیشتر ما صدها عمر را به عنوان یک مرد و سپس یک زن زندگی کرده ایم. ما سیاه، سفید، زرد، و هر چیزی در این بین بوده ایم. بارها و بارها سطح ۲۲ به من نشان داده شد. ما باید به این سطح برسیم تا از این مکان فارغ التحصیل شویم. پس از قبولی در آزمون، دیگر ناچار نیستیم به اینجا برگردیم. ما می‌توانیم مسیرهای دیگری را انتخاب یا به یک راهنمای روح تبدیل شویم تا به دیگران در شکل انسانی برای رسیدن به سطح ۲۲ کمک کنیم.

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، خدا به من نشان داد که همه چیز به هم متصل است. برای خدا. همه چيز.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله خدا واقعی است. ۱۰۰% من دیگر از مردن نمی ترسم زیرا جایی که می رویم حیرت انگیز است. خدا همچنین در وجود تک تک ماست. ما همه به هم متصل هستیم. فقط ما وقتی در این بدن هستیم متوجه آن نمی شویم..

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کرده اید؟ بله دوباره، خدا معنای زندگی بر روی زمین را به من نشان داد.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ بله، خداوند معنای زندگی و هدف ما را در اینجا نشان داد.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله روح ما هرگز نمی میرد. هیچگاه. وقتی از این جا عبور می کنیم، آنقدر خوشحالیم که از این اجساد گوشتی خارج شده ایم. احساس می کنیم در درون آنها گرفتار شده بودیم. زمانی که آنها آزاد شدند، آن چنان آزاد.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نامطمئن این بارگذاری ها از بالا ماه ها طول کشید تا تجزیه شوند. من مطمئنم که چیزهایی را از دست داده ام.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ بله از دیگرسو، پیش از تولدمان در اینجا، زندگی بعدی خود را برای یادگیری چیزی که در زندگی های گذشته یاد نگرفته ایم انتخاب می کنیم. زندگی هر چه سخت تر باشد بهتر است و بیشتر یاد می گیریم. ما باید تک تک عواطف را یاد بگیریم، از یک جنایتکار بودن تا یک کشیش.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ بله خود زندگی، کیهان، همه چیز - همه در مورد عشق است و نه هیچ چیز دیگر

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. دیگر مانند گذشته گناه نمی کنم. من هنوز گناه می کنم، اما نه از روی عمد. با دیگران بهتر رفتار می کنم و سعی می کنم آزمون را اینجا پشت سربگذارم تا مجبور نباشم برگردم!

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ من بسیاری از افرادی را که به من بدی کرده اند بخشیدم. من با کسانی که در برابر آنها گناه کردم تماس گرفتم تا عذرخواهی کنم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله چگونه کسی می تواند عشق بی قید و شرط خدا را برای ما توضیح دهد. توضیح نور عشق خدا غیرممکن است. هیچ چیز روی این سیاره به این سطح سعادت نزدیک نمی شود.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده با دقت بیشتری به خاطر می آورم. هیچ چیز دیگری در اطرافم یا هیچ چیز در زندگیم مهم نبود.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله برای چندین ماه بعد دیگر فقط ماشین ها یا هواپیماها نبودند. می توانستم عواطف مردم در داخل ماشین ها را حس کنم. هر چه ترافیک در اطراف من بیشتر بود، احساس خوشی بیشتری داشتم.

آیا تا کنون این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، من که خیلی غرق در شادی و هیجان بودم بلافاصله پس از آن با خانواده و دوستان به اشتراک گذاشتم. چه اشتباهی!!! بیشتر آنها فکر کردند من دیوانه (شده)بودم و برخی حتی دیگر با من صحبت نمی کنند. من بیشتر دوستانم را حذف کردم زیرا آنها واقعاً هرگز دوست نبودند، فقط استفاده گر و دروغگو بودند. احساس می کنم خدا عمدا بدی را از زندگی من حذف کرد.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ بله، هر از گاهی ویدیوهای NDE را در یوتیوب تماشا می کردم. وسعتش همین بود

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود هیچ چیز همانند پیش یا پس از آن اتفاق نیفتاده است. واقعی تر از این مکان بود. زانوهای من هرگز خم نشده اند و به هیچ وجه تاکنون چیزی مرا بی دلیل روی زمین و در حال گریه های غیرقابل کنترل قرار نداده است. برای ماه ها بعد در صدر جهان بودم. من همیشه خجالتی بوده و عاشق آواز خواندن هستم اما از خواندن در جمع می ترسم. شب بعد بدون ترس داشتم کارائوکه (karaoke) می خواندم.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود من خیلی منطقی هستم. من باید بفهمم چرا چیزها اتفاق می افتند، چگونه چیزها کار می کنند. این چیزی نبود که روی زمین اتفاق بیفتد. این یک تجربه ی بسیار خاصی بود. ای کاش دوباره و برای هر کس دیگری تکرار می شد تا بتوانند عشقی را که من احساس کردم تجربه کنند.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه