تجربه ی نزدیک مرگ جیمز
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید


تجربه:

به شدت افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم با مصرف بیش از حد دارو، خودکشی کنم. چهار ساعت بعد، یکی از همسایه‌ها مرا در حالی که بیهوش شده بودم پیدا می‌کند. کارکنان آمبولانس، خود را به محل وقوع حادثه می‌رسانند اما من همچنان بیهوش بودم. به یاد می‌آورم که روحم در هوا، بالای آمبولانسی که مرا حمل می‌نمود غوطه‌ور شد طوری که می‌توانستم کارکنان فوریت‌های پزشکی را که مشغول پاره کردن لباس‌هایم بودند ببینم. خاطره ی بعدیم، مربوط به پایین رفتن از تونلی می‌شود که دیوارهاش به رنگ قهوه‌ای و سبز و فضای درونش آکنده از ابر و دود بود. آنگاه خود را در مکانی یافتم که می‌دانستم محلی، خارج از این عالم می‌باشد. قادر بودم به درون جهان نگاه کنم و تمام گیتی، کهکشان‌ها، ستارگان و سیارات موجود در آن را ببینم. حتی کره ی زمین را نیز دیدم. به شدت احساس تنهایی می‌کردم و به عبارت بهتر نه فقط احساس تنهایی بلکه شدیدا احساس گناه نیز می‌کردم. من آنجا تنهای تنها بودم. حتی خداوند نیز با من نبود. سپس احساس کردم که چیزی در پشت سرم حضور دارد که اگر سرم را برگردانم و آن را ببینم برای ابد در درونش گرفتار خواهم شد. آن مکان، جای راحتی نبود. آنگاه دیدم تمام جهان در مقابل چشمانم شروع به نابود شدن نمود. همه چیز از رنگ سرخ و قهوه‌ای به آتش تبدیل گردید و زمین از سمت چپ به راست شروع به سوختن نمود. این جهان من بود که در حال ویران شدن بود نه جهان شما یا جهان افراد دیگر. می‌دانستم که نابودی جهان من بر روی دیگران، هیچ اثری نخواهد گذاشت چرا که فقط جهان من در حال ویران شدن بود. سپس خود را در بخش اورژانس بیمارستان در اتاق سوانح یافتم در حالی که به اندازه ی شش فوت، دورتر از جسمم ایستاده بودم. بدنم را دیدم که بر روی تخت بیمارستان قرار دارد و پرستارن مشغول شستنش می‌باشند تا کربن‌های خوراکی را که همه جای تنم را پوشانده بودند از رویم تمیز کنند( به من کربن فعال که قدرت جذب بسیار بالایی دارد خورانده شده بود تا مقدار بیش از حد دارو را که در معده‌ام وجود داشت جذب نماید). سپس دیدم پرستاران، بدنم را به سمت راست برگرداندند تا بتوانند پشت و باستم را نیز بشویند.

سرانجام درون اتاق ICU در حالی که کلی لوله به بدنم متصل گردیده بود بیدار شدم.

اطلاعات پس زمینه‌ای:

جنسیت: مذکر

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک مرگ: ۱/۶/۱۹۹۹

عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ:

در زمان وقوع تجربه آیا خطری مرگبار زندگیتان را تهدید می‌نمود؟ بله. تلاش برای خودکشی و مرگ در حین بستری بودن. من مقدار زیادی داروی شل کننده ی عضله مصرف نمودم و چهار ساعت بعد توسط یکی از همسایه‌ها پیدا شدم. سپس مرا با آمبولانس به پارکی انتقال داده تا از آنجا با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل نمایند. در هلیکوپتر در حالی که به سوی بیمارستان می‌رفتم به بدنم لوله‌هایی را متصل نمودند و در همین حین، من سه بار دچار معضلات قلبی ‌شدم. منظورم آن است که ضربان قلبم ثابت نبود و دچار بی‌نظمی‌هایی شده بود.

محتوای تجربه ی تان را چگونه من ارزیابی می‌کنید؟ مثبت.

تجربه شامل: احساس خروج از بدن نیز می‌شد.

آیا احساس کردید که از بدنتان جدا شده‌اید؟ بله. از بدنم جدا شدم اما مطمئن نیستم شکل ظاهریم، تغییری نمود یا خیر.

در طول تجربه چه موقع در بالاترین سطح درک و هوشیاریتان بودید؟ حالت کمایی داشتم.

به نظرتان سرعت گذر زمان تندتر یا کندتر گردید؟ به نظر می‌رسید همه چیز در یک لحظه در حال وقوع می‌باشد. یا زمان ایستاد یا من درکم از عبور زمان را از دست دادم. می‌دانستم در جایی که حضور دارم زمان معنایی ندارد.

آیا از تونلی عبور کردید؟ بله. از تونلی تاریک، دل‌گیر، ابری و پر از دود که دیواره‌اش به رنگ‌های سبز و قهوه‌ای تیره بود عبور کردم.

آیا با فردی که قبلا درگذشته یا سخصی که هنوز هم زنده است رو به رو شدید؟ خیر.

تجربه شامل: خلاء نیز می‌شد.

تجربه شامل: تاریکی نیز می‌شد.

تجربه شامل: روشنایی نیز می‌شد.

آیا نوری فرازمینی مشاهده کردید؟ خیر.

به نظرتان به عالمی فرازمینی وارد شدید؟ بله. به جهانی که آشکارا فرازمینی و بسیار مرموز بود گام نهادم. قادر بودم ار آنجا، تمام عالم را مشاهده نمایم.

تجربه شامل: درک احساسات بسیار قوی نیز می‌شد.

طی این رویداد چن نوع احساساتی را تجربه نمودید؟ اولا: احساس تنهایی، ثانیا: احساس انزوا، ثالثا: احساس گناه و عدم حضور خداوند، رابعا: احساس شرمندگی و خامسا: احساس سپاسگزاری محض.

تجربه شامل: کسب آگاهی‌های ویژه نیز می‌شد.

آیا لحظه‌ای فرارسید که ناگهان احساس کنید در حال فهمیدن همه چیز می‌باشید؟ بله. به همه چیز درباره ی این جهان پی بردم. فهمیدم که این جهان برای من وجود دارد و اینکه تمام رویدادهای عالم برای سود و منفعت من روی می‌دهند. درک کردم که هر کس در دنیا، درون جهان منحصر به فرد خویش زندگی می‌کند. گاهی ممکن است جهان افراد گوناگون با هم تداخل نمایند اما هر شخص، مسیر مجزایی را مبتنی بر تصمیماتی که در زندگی‌اش اتخاذ می‌نماید می‌پیماید. زندگی اشخاص از یکدیگر مجزا می‌باشد ... توضیحش دشوار است.

صحنه‌هایی مربوط به گذشته به سراغتان آمد؟ گذشته‌ام بدون آنکه هیچ تسلطی بر آن داشته باشم در قالب صحنه‌هایی به سرعت در مقابلم ظاهر گردید.

تجربه شامل: مشاهده ی آینده نیز می‌شد.

صحنه‌هایی از آینده به سراغتان آمد؟ خیر.

تجربه شامل: حد و مرز نیز می‌شد.

آیا به مانع یا ساختار فیزیکی محدود کننده‌ای برخورد کردید؟ بله. اگر به عقب می‌چرخیدم دیگر نمی‌توانستم به دنیا بازگردم.

آیا به نقطه‌ای رسیدید که پس با عبور از آن، حق بازگشت به دنیا را نداشته نباشد؟ به مانعی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم یا می‌توان گفت بر خلاف میلم از آنجا پس فرستاده شدم. می‌دانم عملی را که مرتکب شدم( خودکشی )کاری بسیار اشتباه بود. فهمیدم اگر بخواهم آنجا بمانم باید تا ابد، بدون خدا زندگی کنم اما به لطف خداوند، اجازه ی بازگشت به من داده شد.

خداوند, روح و مذهب:

پیش از این تجربه، به چه مذهبی معتقد بودید؟ میانه‌رو بودم.

اکنون دینتان چیست؟ میانه‌رو هستم.

آیا بر اثر این تجربه در ارزش‌ها و اعتقاداتتان تغییری حاصل گردید؟ بله. به مسائل روحانی توجه بیشتری دارم. رویای آمریکایی را رها نمودم و تصمیم دارم در زندگی، شاد باشم.

پس از تجربه ی نزدیک مرگ:

آیا بیان تجربه ی تان در قالب کلمات دشوار بود؟ بله. مفاهیم به خوبی درک نمی‌شوند. توضیحشان همانند تلاش برای توضیح یک بو می‌باشد.

آیا اکنون از قدرتی غیبی, غیر عادی یا موهبتی ویژه که تا پیش از این تجربه از آن بهره‌مند نبوده‌اید برخوردار گردیده‌اید؟ خیر.

یک یا چند بخش از این تجربه برایتان فوق‌العاده پرمعنا و برجسته به نظرتان رسید؟ بیدار شدن و بیدار شدن.

تا به حال تجربه ی تان را با دیگران نیز در میان گذاشته‌اید؟ بله. بعضی باور دارند و برخی ایمان نمی‌آورند. البته از میزان تاثیرش بر افراد گوناگون، خبری ندارم.

تا به حال در زندگی، چیزی توانسته است بخشی از تجربه ی تان را بازسازی نماید؟ خیر.