تجربه نزدیک به مرگ گری اس
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




تجربه:

من به تازگی یک سال تدریس مهدکودک را در یک مدرسه ی خصوصی در جنوب آریزونا به پایان رسانده بودم و تنها بیرون در وسط بیابان بدون تلفنی زندگی می کردم. برنامه ی من این بود که تمام تابستان سفر کنم، از این رو هیچ کس انتظار نداشت که من در اطراف باشم. گرچه ، روز بعد از پایان مدرسه، من بیمار از خواب بیدار شدم و هر روز نسبت به روز قبل بدتر شدم. در آن سال‌های جوان تری، می‌توانستم بصورتی استثنایی لجباز باشم، و در آن زمان به دکتر رفتن اعتقادی نداشتم، بنابراین فقط به استراحت و انتظار برای بهبودی ادامه دادم. بعداً یاد می گرفتم که من یک مورد شدید تب دره داشتم، بیماریی که در صورت عدم درمان می تواند مرگبار باشد.

تقریباً بعد از دو هفته، زمانی که شروع به احساس بیماری به صورت خطرناکی کردم و فهمیدم که باید کاری انجام دهم، تصمیم گرفتم از گل همیشه بهار صحرایی که اوایل بهار جمع آوری و با آن (خود را)درمان کرده بودم، یک چای دارویی درست کنم. با آن شرایطی که داشتم من متوجه نشدم که این گیاه وضعیت درست و طبیعی نداشته و کاملاً با کپک پوشیده شده است. همین که چای را نوشیدم، تمام بدنم به حالت تشنج رفت. با تشنج بدنم صدای غرشی شبیه قطار از داخل سرم شنیدم و روی تختم از هوش رفتم.

آخرین فکرم این بود که ببینم آیا در حال مردن هستم. اما پس از آن، بدون بدن فیزیکی خود، با یک وضعیت هوشیاری بالا بیدار شدم. فهمیدم که باید مرده‌ باشم، و احساس باورنکردنی خوبی داشتم: همان سرخوشیی که در بالا توضیح دادم. با من یک موجود روحی بود که مرا در روند مرور همه ی چیزهایی که در زندگیم از اوایل کودکی تا درست آن هنگام رخ داده بود، راهنمایی کرد. به نظر می‌رسید که خاطرات زندگیم دایره‌ای در اطرافم تشکیل می‌دهند، مانند بودن در میان یک چشم انداز کروی(پانوراما). من همه ی زندگیم را دوباره زندگی کردم، حتی خاطرات مدتها فراموش شده و ظاهرا بی اهمیت.

اما اکنون، با کمک موجود روحی، احساسی از تصویر بزرگ‌تر داشتم که مرا قادر ساخت تا ببینم که چگونه اعمالم بر دیگران تأثیر گذاشته و چرا اتفاقات خاصی برای من رخ داده بود. هیچ غم و حسرتی وجود نداشت. در عوض، همه چیز کاملاً عالی به نظر می رسید، درست همانطور که همه چیز باید باشد. من دریافتم که چیزها به دلایلی اتفاق می‌افتند که در آن زمان به ندرت می‌دانیم، و این که انتخاب‌های ما حتی در موقعیت‌های کوچک روزمره ممکن است مهم باشند. من همچنین دریافتم که اکنون زمان مرگ من نبود زیرا هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری و تجربه کردن داشتم. در واقع، چیزی که موجود روحی به من می‌گفت این بود: "تو واقعاً هنوز چیزی یاد نگرفته‌ای" (این با طنز بود تا بر این نکته تأکید شود). بعد دوباره خودآگاهیم را از دست دادم.

با یک تکان و با دانستن این که شفا یافته بودم بیدار شدم. من هنوز کاملاً ضعیف بودم، اما تمام بدنم به من گفت که دیگر بیمار نیستم. به ساعت نگاه کردم و دیدم که نه و سی دقیقه ی شب بود. تصور کردم چند ساعتی بود که بیهوش بوده ام چون چای را در اواسط بعدازظهر خوردم. بعداً درمی یافتم که در واقع شب روز بعد بود. سی ساعت بود که بیهوش شده بودم. من نمی‌دانم که آیا این یک شفای معنوی بود یا ممکن است به طور همزمان خودم را درمان کرده باشم، زیرا کپک موجود در چای همیشه بهار صحرایی من می‌توانست آنتی بیوتیکی عالی برای تب دره بوده باشد. در هر صورت برای من به همان اندازه معنادار است.

از آن زمان هر روز زندگی من متفاوت بوده است. اکنون، افزون بر مجموعه ای از معایب همیشگی ام، با قدردانی عمیق تر نسبت به موهبت زندگی انسانی گذران می کنم، از لحظه های هر روز بیشتر آگاه و در برابر آن سپاسگزارتر هستم، به دیگران از جمله موجودات غیرانسانی با احترام و هیبت بیشتری نگاه می کنم، من نسبت به تعاملاتم با دیگران وظیفه شناسی بیشتری دارم، در زندگی شوخ طبعی بیشتری می یابم و بدون ترس از مرگ خودم زندگی می کنم. باید اشاره کنم که این تجربه ی نزدیک به مرگ در سال 1980 اتفاق افتاد، قبل از این که من روایت دیگری از تجربه ی نزدیک به مرگ را خوانده باشم. همچنین، روز بعد به سمت یک کلینیک پزشکی در کاسا گراند، آریزونا رانندگی کردم، زیرا کنجکاو بودم که چه بیماریی می تواند باعث تجربه ای مانند این شود. آنها آزمایش هایی انجام دادند و چند روز بعد که نتایج آزمایش ها مشخص شد، برای مشاوره با یک دکتر برگشتم که با حالتی پرسش برانگیز به من نگاه کرد و گفت: "مطمئنی که هیچ درمانی دریافت نکردی؟ شما یک مورد شدید تب دره داشته‌اید، چیزی که می توانسته بدون درمان مرگبار باشد."

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مذکر

تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: ژوئن 1980

عناصر تجربه ی نزدیک به مرگ:

در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله بیماری رویداد تهدید کننده زندگی، اما نه مرگ بالینی، مورد شدید تب دره.

محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ سراسر دلپذیر.

آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟ نه من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری تان در طول تجربه را چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره تان مقایسه کردید؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حالت عادی همه چیز در ادراک من زنده تر بود و من احساس بهتری داشتم نسبت به احساسی که هرگز به یاد داشتم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ تمام مدت یک سطح بالا بود.

آیا افکار شما تسریع شده بود؟ به طرزی باورنکردنی سریع

آیا زمان به نظر می رسید سریع تر می گذرد یا کندتر شده است؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا معنای خود را از دست داد. زمان همان طور که ما می دانیم وجود نداشت زیرا من تمام تجربه های زندگی ام را دوباره زندگی کردم در حالی که از گذشت زمان آگاه نبودم. میدانم که چنین چیزی معنی ندارد.

آیا حواس شما زنده تر از معمول بود؟ زنده تر از معمول.

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره ی خود که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. من موجود روحی را به همان وضوحی دیدم که تا به حال هر چیزی را دیده ام. دید من در حین دوباره زیستن تجربه‌های زندگی‌ام دو جنبه داشت: به نظر می‌رسید می‌توانم چشم‌اندازی از این تجربیات را در اطرافم ببینم، و همچنین می‌توانستم هر تجربه را دقیقاً همانطور که آن را زندگی کرده‌ بودم ببینم.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره ی خود که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. من می‌توانستم هر یک از تجربیات زندگی‌ام را دقیقاً همانطور که آنها را زندگی کرده‌‌ بودم بشنوم. من صدای موجود روحی را کاملاً شنیدم، گرچه ما صحبت نمی کردیم.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید، گویی توسط ESP؟ خیر

آیا به درون یا از میان یک تونل عبور کردید؟ خیر.

آیا در تجربه خود موجوداتی دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم.

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ بله، مادرم که در آن زمان در حال زندگی کردن بود ، زمانی که روح گفت باید برگردم و چیزهای خیلی بیشتری یاد بگیرم، پیش من آمد. من دریافتم که ما یک پویایی داشتیم که نیاز بود التیام یابد.

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ خیر.

آیا نوری غیرزمینی دیدید؟ خیر

ایا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ خیر.

در طول تجربه چه احساساتی را تجربه کردید؟ سرخوشی ، تا زمانی که موجود روحی گفت باید برگردم. پس از آن ناامیدی مطلق بود.

آیا احساس آرامش یا لذتداشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی.

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا یکی هستم.

آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران. احساس می‌کردم که کاملاً درک می‌کنم که چرا بعضی چیزها برای من و دیگران اتفاق افتاده بود و اعمال من چگونه بر دیگران تأثیر گذاشته بود. هیچ پشیمانی یا شرم یا گناهی وجود نداشت. فقط همه چیز کاملاً منطقی بود. جالب این جاست که پس از این که از این تجربه بهبود یافتم، نمی‌توانستم هیچ یک از درک‌هایی را که در طول تجربه برایم واضح بود، به یاد بیاورم.

آیا صحنه هایی از گذشته ی شما به شما نشان داده شد؟ من بسیاری از وقایع گذشته را به یاد آوردم همانطور که قبلاً توضیح داده ام، و هر چند غیرمنطقی به نظر می رسد، من هر تجربه ی کل زندگیم را بار دیگر زیستم.

آیا صحنه هایی از آینده به شما نشان داده شد؟ خیر.

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا بر خلاف میلم پس فرستاده شدم. توسط موجود روحی به من گفته شد که باید برگردم زیرا "هنوز واقعاً چیزی یاد نگرفته بودم". آخرین چیزی که می خواستم این بود که برگردم.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان دین شما چه بود؟ ادیان دیگر- عصر جدید من مسیر خودشناسی را که توسط مرحوم گورو یوگاناندا آموزش داده شده بود دنبال کردم.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان دچار تغییر شده است؟ بله پیش از تجربه من واقعاً می خواستم معنویت حقیقت داشته باشد. بعد از آن تجربه حالا می دانم که معنویت واقعیت دارد.

در حال حاضر دین شما چیست؟ غیروابسته- هیچ چیز خاص- غیرمذهبی غیروابسته. من خودم را فردی روحانی می دانم ،نه در هیچ بخش کوچک، به دلیل تجربه نزدیک به مرگم.

آیا تجربه شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه‌تان داشتید همخوانی نداشت، اگرچه آموزه‌های کارما و تناسخ بخشی از مسیر معنویی بود که من دنبال کردم، اما منصفانه در آن مسیر تازه کار بودم و هیچ تصمیم آگاهانه‌ای نگرفته بودم در مورد این که آیا چنین چیزهایی می تواند درست باشد. در طول تجربه ی نزدیک به مرگم از زیستن دوباره ی زندگی‌ام، برایم کاملاً واضح بود که همه چیز به دلیلی اتفاق افتاده است و این که آن دلایل بسیار فراتر از زندگی بیست و هفت ساله ی من بود. به عبارت دیگر، ما بخشی از شبکه ای از تعاملات با دیگران هستیم که می تواند به عنوان "زندگی های گذشته" یا "تأثیر سرنوشتی" تعبیر شود.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، من با قدردانی ژرف تری نسبت به موهبت زندگی انسانی گذران می کنم، از لحظه های هر روز آگاه تر و سپاسگزارتر هستم، به دیگران از جمله موجودات غیرانسانی با احترام و هیبت بیشتری نگاه می کنم، نسبت به تعاملات خود با دیگران وظیفه شناسی بیشتری دارم. من در زندگی شوخ طبعی بیشتری می یابم و من بدون ترس از مرگ خودم زندگی می کنم.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ من با یک موجود مشخص، یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم که قبلاً تجربه‌ام از تعامل با یک موجود روحی را شرح داده‌ام.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم.

آیا با موجوداتی برخورد کرده اید یا از آنها آگاه شدید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی،محمد، بودا و غیره)؟ خیر

در طول تجربه خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از فناپذیری به دست آوردید؟ بله، وقتی تجارب زندگی‌ام را دوباره زندگی کردم، به نظر می‌رسید درک من در مورد این که چرا رویدادها آن‌ گونه اتفاق می‌افتند، بیشتر از تجربیات واقعی زندگی بیست و هفت ساله‌ام بود. اما همانطور که گفتم، هیچ یک از این ادراکات را به خاطر نمی آورم.

در طول تجربه خود، آیا اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، وقتی تجارب زندگی ام را دوباره زیستم ، درک من در مورد اینکه چرا اتفاقات به ان شکل اتفاق افتاده بودند، قطعاً شامل یک وحدت به هم مرتبط بود.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ خیر.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود به دست آوردید؟ بله، من احساس کردم که ما اینجا هستیم، حداقل تا حدی، تا یاد بگیریم بهترین پتانسیل خود را ارایه نماییم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آورده اید؟ یک زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد. بله، من با یک موجود روحی روبرو شدم که آنجا بود تا مرا راهنمایی کند. به وضوح آنجا موجودیت تازه ای وجود داشت که من در آستانه ی ورود به آن بودم.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونگه گذراندن زندگی خود به دست آوردید؟ خیر.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد مشکلات، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ بله، من به وضوح فهمیدم که ما دست کم تا حدی اینجا هستیم تا یاد بگیریم که چگونه بهترین پتانسیل خود را ارایه کنیم، و آن مشکلات در این قضیه نقشی ایفا می کنند.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟ بله فقط این عشق بخشی از نحوه ی ابراز بهترین پتانسیل هایمان است.

بعد از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داده است؟ تغییرات بزرگی در زندگی من . از آن زمان تاکنون هر روز از زندگی من متفاوت بوده است. اکنون، علاوه بر مجموعه ای از معایب همیشگی ام، با قدردانی ژرف تری نسبت به موهبت زندگی انسانی گذران می کنم. از لحظه های هر روز بیشتر آگاه و نسبت به آن سپاسگزارتر هستم، به دیگران از جمله موجودات غیرانسانی با احترام و هیبت بیشتری نگاه می کنم. من نسبت به تعاملاتم با دیگران وظیفه شناسی بیشتری دارم، در زندگی شوخ طبعی بیشتری می یابم و بدون ترس از مرگ خودم زندگی می کنم.

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه ی شما تغییری کرده است؟ بله، من به دیگران از جمله موجودات غیرانسانی با احترام و هیبت بیشتری نگاه می‌کنم و نسبت به تعاملاتم با دیگران وظیفه‌شناس‌تر هستم.

بعد از تجربه ی نزدیک به مرگ:

آیا بیان این تجربه در قالب کلمات دشوار بود؟ بله، من نمی توانم به طور منطقی توصیف کنم که چگونه توانستم تمام جزئیات زندگی خود را تا آن لحظه مرور کنم، یا چطور به نظر می رسید که آن تجربیات را دوباره زندگی کردم. من همچنین در حال صحبت با موجود روحی نبودم، اما واضح‌تر از آنچه که اغلب با صحبت کردن اتفاق می‌افتد، ارتباط برقرار می‌کردیم.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده اند، به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. به دلیل افزایش وضعیت هوشیاری من، آنچه در طول این تجربه نزدیک به مرگ رخ داد، به گونه ای در حافظه ی من حک شده است که رویدادهای عادی زندگی چنین نیستند.

آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که قبل از تجربه نداشته اید؟ خیر

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ همه ی آن.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، من این تجربه را خیلی زود بعد به طور کامل یادداشت کردم، اما چهل و یک سال بعد هنوز آن را به طور کامل با هیچ کس دیگری به اشتراک نگذاشته ام، یک به یک، زیرا خیلی شخصی به نظر می رسد. با این حال، من تجربه خود را در اینجا منتشر کرده ام، https://www.integralworld.net/stogsdill6.html، و آن مقاله را در یک کلاس آنلاین که در کالج پرسکات تدریس می کنم، به اشتراک گذاشته ام. من این کار را انجام دادم تا احتمالاً برای دیگران مفید باشم. چندین دانش آموز و دیگران از این که این مطلب را نوشتم و به اشتراک گذاشتم ابراز قدردانی کرده اند.

آیا قبل از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ خیر.

درباره واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود، من متقاعد شده ام که به دلیل آن گونه افزایش آگاهیم، واقعی بود.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. من هنوز هم به دلیل آن گونه افزایش آگاهیم متقاعد هستم که واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا کنون هیچ بخشی از تجربه ی شما را بازتولید کرده است؟ خیر.