کریستینا اف تجربه دگرگون کننده معنوی.
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

من از کودکی همیشه به دنبال معنویت بودم. نخستین تجربه ی خارج از بدنم را در حدود سیزده سالگی داشتم، هنگامی که بدنم را در حالی که در حالت نشسته روی بدنم نشسته بودم، دیدم. پس از آن، من تجربیات خارج از بدن، برخوردها، عبور از دیوارهای بسیار زیادی داشتم، برخی بسیار ترسناک بودند، برخی نه. من آنقدر تجربیات خارج از بدن داشتم که خیلی اذیت می شدم و حالم بد می شد و می خواستم این فعالیت را تمام کنم. اما همیشه ناخواسته می آمد و من نمی توانستم کاری انجام دهم. من به بسیاری از انواع معنویت کشیده شده بودم و همیشه به دنبال روش های جدید برای درک خدا و تکنیک های درمانی مرتبط بودم. یک روز به یک سخنرانی در مورد فرشتگان رفتم، در آن زمان مجذوب فرشتگان بودم. در یک نقطه، سخنران، یک متخصص فرشتگان، چیزی گفت که واقعاً توجه من را به خود جلب کرد: "هر گاه نیاز داشتید با فرشته ی خود تماس بگیرید، او را سه بار صدا کنید و او مطمئناً به شما گوش خواهد داد". من آن را دوست داشتم و بعداً پس از سخنرانی، هنگام خواندن کتابی در مورد فرشتگان، یادگرفتم که بر اساس روز تولدم نام فرشته ی من ملاحل بود. این عبارت به طرز خوبی در کله ام فرو رفته بود.

چند ماه بعد فرزند دومم را به دنیا آوردم. من سزارین شدم و احتمالاً به خاطر بیهوشی واکنش آلرژیک شدیدی داشتم، بدنم به ویژه صورتم به شدت می خارید. استفراغ کردم، اما به گفته ی پزشکان این وضعیت تهدید کننده ی زندگی نبود. آنها فکر می کردند که این مربوط به بیهوشی مبتنی بر مورفین بود که من دریافت کرده بودم. بنابراین، شب بعد خواب بودم، و سپس ناگهان دیدم که گروهی از مردم دنبالم می دویدند، مانند یکی از تجربیات خارج از بدنم به نظر می رسید. ناامید بودم، می دانستم که اگر گروه به من می رسید، به زندگیم پایان می دادند. ترسیده بودم و چیزی را که در سخنرانی در مورد فرشتگان شنیده بودم به یاد آورده و سه بار فرشته ام را فراخواندم. بی درنگ یک نور بسیار درخشان در سمت راست من پدیدار شد، او بود، فرشته ی من (فکر می کنم). من شگفت زده بودم و فکر کردم "وای، او واقعاً آمد وقتی او را فراخواندم، این (تکنیک)جواب داد!"

اما درست پس از این که عمیقاً احساس گناه کردم، خم شدم، سر و صورتم را پنهان کرده و به این فکر می کردم که «خدای من، من چه کار کردم؟ من یک موجود بسیار مهم ، یک موجود آسمانی را، به خاطر مسئله ی دنیویم فراخواندم، و اکنون او اینجاست، تقریباً مطمئنم که او مشغولیت ها و کارهای بسیار مهم تری برای انجام دادن دارد و حالا او اینجا با من گیر کرده است... و من حتی نمی توانم به او نگاه کنم زیرا نور او بسیار درخشان است و من از آن می ترسم. خیلی شرمنده بودم! من در آن موقعیت ماندم تا به نور نشان دهم که چقدر حقیر بودم، برای نشان دادن فروتنی خود، فکر می کردم این کار درستی است. و درست پس از این شنیدم او با آرام‌ترین، بدون قضاوت‌ترین، صدایی سرشار از عشق، چیزی که تا آخر عمرم هرگز فراموش نخواهم کرد، می گوید:

«من اینجا آمدم چون تو مرا فراخوندی، نه برای قضاوت کردنت. اگر نمی خواهی به من نگاه کنی، ناچار نیستی. فقط به سمت دیگر نگاه کن.» و این عمیق ترین جمله ای بود که در سراسر عمرم شنیدم. طرز حرف زدنش، شفقت، عشق و از همه مهمتر قضاوت نکردن. به طرزی باورنکردنی زیبا بود و کاملا مرا به چشم اندازی تازه برد. احساس کردم بسیار در آغوش گرفته شده، دوست داشته شده و مورد قضاوت قرار نگرفته ام، این یک تسکین فوق العاده بود، مانند این بود که یک وزنه ی بسیار سنگین از روی پشتم برداشته شود. خیلی احساس سبکی می کردم...و بعد زیباترین قسمتش این بود که شروع به فرستادن عشق به من کرد و مرا وارد عشقی کرد که با هیچ کلمه ای نمی توان آن را توصیف کرد. این عشقی بود که هرگز در اینجا روی زمین تجربه نکرده بودم، غرق عشق بودم و احساس می کردم انگار در خلسه، نیروانا، مکانی با آرامش و عشق باورنکردنی هستم. و سپس او به من گفت: "من همه را دوست دارم درست همان گونه که تو را دوست دارم. من آنها را به همان اندازه دوست دارم حتی اگر آنها بدترین مردم این دنیا باشند، دقیقاً با همان مقدار عشق."

بسیارخوب، حالا من شگفت زده بودم، زیرا وقتی برای نخستین بار ظاهر شد، نشان داد که چقدر خودداری کننده از قضاوت بود، اما اکنون، دوست داشتن بدترین فرد با آن مقدار عشق، برای من نهایت و حداکثر عشقی بود که او می توانست به آن برسد، اما نه، عشق او بی حد و حصر بود. حالا بالاخره می‌توانستم معنای عشق را بفهمم، عشق بی‌قید و شرطی را که فقط از طریق کلمات روی زمین می شناختم، حالا می‌توانستم آن را در استخوان‌هایم حس کنم، عشق واقعی را. من دریافتم که در آن مکان به غذا نیاز نداشتم، آنجا بیماری نبود، نه مشکلاتی، نه استرسی، و کاملاً دریافتم که عشق می تواند هر نوع بیماری را درمان کند. من بسیار شگفت زده بودم زیرا همیشه به دنبال جوابهایی در مورد چگونگی درمان بیماری از طریق معنویت بودم، و سپس اکنون از قدرت عشق بر بیماریها مطمئن شدم. من کاملا فراموش کردم چه کسی بودم، خانواده و دوستانم چه کسانی بودند، احساس می کردم مانند حبابی پر از عشق شناورم. نمی خواستم برگردم، بنابراین تصمیم گرفتم که برای همیشه آنجا بمانم. آنگاه نور به من گفت: "تو باید برگردی، هنوز وقت تو نیست. تو هنوز کاری برای انجام دادن داری". با وجود این که از این که توسط نور قدرتمند گفته می شد که کاری برای انجام دادن دارم مجذوب شده بودم، اما باز هم نمی خواستم به عقب برگردم. سپس بی درنگ دریافتم که من دو پسر روی زمین داشتم و آنها به من نیاز داشتند. پس از آن خیلی دلم می خواست برگردم، فقط از نور پرسیدم چگونه می توانم برگردم، گروه دشمنان دوباره به من حمله می کنند. و آنگاه او گفت: به آن سمت برو، و به جهتی اشاره کرد. آنقدر احساس امنیت و اطمینان می کردم که هرگز به آن شک نکردم. من در آن زمان فهمیدم که این قدرت، نور و عشق قوی ترین چیز در جهان بود و هر چیزی که هرگز می توانستم تصور کنم که "بد" بود، در برابر نور قدرت کافی نمی داشت. من مسیری را که توسط نور نشان داده شده بود دنبال کرده و با خوشحالی به بدنم برگشتم.

من زیباترین تجربه ای که در زندگیم داشتم را هرگز فراموش نخواهم کرد. و سعی می کنم هرگاه ممکن است، زمانی که شرایط مناسب است، رویارویی خود را به اشتراک بگذارم. چون اتفاقی که برای من افتاد، روشی که نور به من گفت، برای هر فرد دیگری یکسان است، بنابراین گمان می کنم منصفانه است که تجربه ی خود را با دیگران به اشتراک بگذارم. متشکرم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ تجربه ی تکان دهنده ی معنوی: 1996/09/02

عناصر STE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ نه. زایمان دیگر من بیمار نبودم، در شب هنگام خواب اتفاق افتاد.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ نه من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. می‌توانستم چیزها را زنده تر درک کنم و ببینم، می‌توانم بگویم که خودآگاهی و هوشیاری من در مقایسه با هرروزه ۱۰۰% بود.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ آری

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ به طرزی باورنکردنی سریع

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ نه

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بینایی من به چشمانم بستگی نداشت، دید وسیع تری داشتم، نه فقط دید مستقیمی که در این واقعیت تجربه می کنیم. چیزهایی که می توانستم ببینم بسیار زنده و درخشان بودند.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. به همین ترتیب، شنوایی من به گوش هایم بستگی نداشت، یک پیام صوتی بسیار واضح تری دریافت کردم، همچنین بسیار زنده.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل عبور کردید؟ نه

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نامطمئن در ابتدای تجربه گروهی از مردم آنجا بودند که دنبالم می دویدند، می خواستند به من حمله کنند و من احساس کردم که آنها می توانند به زندگی من پایان دهند. من مطمئن نیستم که آنها مرده بودند یا چه کسانی بودند.

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی

ایل نوری غیرزمینی دیدی؟ بله، من یک نور بسیار درخشان را در سمت راست خود دیدم، این نور از این دنیا نبود، بسیار قدرتمند. نمی توانستم به طور کامل ببینم، فقط بخشی از آن را، اما می دانستم که آنجاست و چه بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ آرامش، عشق، شفقت، احساس در آغوش کشیده شدگی، که معنایی داشتم، شگفت زده، شرم، گناه، احساس کوچکی کردم، احساس بزرگی کردم، بدون قضاوت

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ سایر مذاهب یا چندین مذهب. من کاتولیک بزرگ شدم، اما در آن زمان پیرو مذهب کاتولیک نبودم.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، اکنون مطمئن بودم، مطمئن و وجود یک قدرت برتر را احساس می کردم.

هم اکنون دین شما چیست؟ ادیان دیگر یا چند مذهبی من مسیحی هستم و از شمنیسم پیروی می کنم.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه‌ ات داشتی هم سازگار بود و هم سازگار نبود. من از عشق، قضاوت نکردن، و قدرت خدا آگاه بودم، اما برایم روشن بود که دانش فقط دانش عملی است نه دانش در عمل. برای نمونه، من می دانستم که خدا قضاوت نمی کند، اما چرا آنقدر احساس گناه و کوچکی می کردم، حتی وقتی به نور نزدیک می شدم می ترسیدم؟ من می دانستم که خدا همه را دوست دارد، اما چرا وقتی او گفت و نشان داد که من آن را احساس کنم، اینقدر شگفت زده شدم که او همه را به یک اندازه دوست دارد، مهم نیست که چه کسی؟

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله با شفقت، عدم قضاوت و عشق بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید. بدون ترس از موجودات آسمانی.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با موجودی قطعی یا با صدایی که آشکارا منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت روبرو شدم. نور موجود بود، موجودی آسمانی، یک فرشته. نور سمت راست من بود، بسیار درخشان، نمی توانستم به طور کامل ببینم زیرا برای من خیلی درخشان بود. می ترسیدم به نحوی نتوانم روشنایی را تحمل کنم. نور گفت نیازی نداشتم به او نگاه کنم، می توانستم به پهلو نگاه کنم. با صدایی زیبا و دلسوزانه با من صحبت کرد، در عین حال بسیار قدرتمند در مورد عشق و عدم قضاوت.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با نام آنها توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله نور به من گفت و به من نشان داد که او بدون قید و شرط همه را صرفنظر از عملکرد خوب یا بدشان بر روی زمین دوست دارد.

آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله من با یک موجود آسمانی روبرو می شوم، یک نور خالص، فکر می کنم یک فرشته بود.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای درباره ی هدف خود کسب کردید؟ بله، نور گفت که من نمی توانستم در آن جا بمانم، که کاری برای تمام کردن بر روی زمین داشتم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ نامطمئن من از ادامه ی زندگی پس از مرگ یک آگاهی داشتم زیرا نوری را دیدم که زندگی پس از مرگ را نمایندگی می کرد.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ بله من می خواستم برای همیشه در آن مکان باشم، اما نور گفت که باید برگردم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ بله، احساس می‌کردم که سختی‌ها، بیماری‌ها، جنگ، بحران‌ها، گرسنگی، جنگ، همه عناصری از زمین هستند، نه از آن واقعیت.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ بله، نور، عمدا عشق آن چنان زیادی را بر روی من ریخت تا بتوانم آن را در درونم و اطرافم احساس کنم. نمی توانم عشق را توصیف کنم، نامحدود، خالص و بی قید و شرط بود. اینجا بر روی زمین وجود ندارد. همچنین نور گفت که عشق بی قید و شرط بود، برای هر موجودی، صرف نظر از خوب یا بد بودن افراد.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. می دانستم که عشق از این به بعد چه چیزی را ارایه می کرد، تا ته استخوان هایم می دانستم که هیچکس نه برتر است و نه پست تر، که خدا همه را بی قید و شرط دوست دارد، احساس بی قضاوت بودن. به همین دلیل من مردم را به گونه ای متفاوت می دیدم و با آنها برخورد می کردم، با شفقت، درک بیشتر، و سعی می کردم خدایی را در هر کدام یک ببینم. من همچنین سعی می کنم بر روی اعمال قضاوتگرانه ی خود نسبت به دیگران کار کنم. می دانم که جایی در حافظه ی من وجود دارد که وقتی غمگین می شوم می توانم به آنجا بروم و دوباره احساس دوست داشته شدن کنم. این آموزشی برای بقیه ی عمر من است.

بعد از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله، من نمی توانم عشق، عدم قضاوت، آرامش و بسیاری از احساسات دیگری را که در آن حالت تجربه کردم بیان کنم، زیرا احساسات همانند دیگری در اینجا روی زمین برای توصیف ندارم.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. من می توانم رویاها، کلمات، و احساسات را آنگونه به خاطر بیاورم که انگار دیروز رخ داده اند.

آیا پس از تجربه تان، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ نامطمئن من همیشه در زندگی ام مقداری اتفاقات روانی داشته ام، پیش و بعد، بنابراین نمی دانم که آیا پس از این تجربه به برخی از آنها دست یافته ام یا نه.

آیا یک یا چند بخش از تجربه شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجهند؟ بله، شناختن و احساس عشق بی قید و شرط واقعی.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله درست بعد از تجربه به شوهرم گفتم، او با من در اتاق حضور داشت. او به خوبی پذیرفت و متحیر شده بود، او نیز مانند من یک روحانی اهل ایمان و سالک است. من با دیگر اعضای خانواده به اشتراک گذاشتم و آنها نیز تجربه ی من را باور کردند و دوست داشتند.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ بله، من اطلاعاتی مبهم و سطحی در مورد NDE داشتم، من فقط شنیدم که یک نفر پس از آن که تقریبا در حال مرگ بود نوری را دید، اما ما هرگز در مورد آن صحبت نکردیم. برای من موضوعی بعید بود، اما به آن احترام گذاشتم و فکر می کردم پذیرفتنی است. فکر نمی‌کنم آنچه می‌دانستم روی تجربه‌ام تأثیری گذاشته باشد، من خیلی کم می‌دانستم و تجربه بسیار قوی بود.

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود بسیار واقعی، بدون شک، بدون پرسشی، واقعا برای من اتفاق افتاده است.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود من همیشه تجربه ی خود را بدون هیچ گونه سایه ای از تردید می دیدم، که واقعی بود. درست بعد از آن و حتی الان، چیزی تغییر نکرد. واقعاً برای من اتفاق افتاده است و فرقی نمی کند دیگران باور کنند یا نه. احساس واقعیت همیشه در حافظه من وجود خواهد داشت.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟ نه